عصر نوزایی
عصر نوزایی
پیش از قرنهای هفدهم و هجدهم افکار و آثار خلاقه دانشمندان و هنرمندان بزرگ دوره رنسانس و نوابغ نامدار قرون پانزدهم و شانزدهم نظیر لئوناردو داوینچی، جوردانو برونو، گالیله، کوپرنیک و همچنین کاردانو، والا، کامپانلا، و توماس مور شالودههای محکمی برای تدارک خردگرایی ریخته بود.
نیکولاس کوپرینک، منجم ایتالیایی، ادعا میکند که خورشید مرکز منظومه شمسی است، نه زمین. لئوناردو داوینچی (۱۵۱۹- ۱۴۵۲م) یکی از هنرمندان، دانشمندان و مخترعین برجسته ایتالیا در عصر رنسانس بود. طرحهای مبتکرانه او برای ساخت سلاحهایی مانند توپهای بخار، ماشینهای پرنده و ادوات زرهی چندین قرن جلوتر از زمان خود بودند. بسیاری از آنها هرگز ساخته نشدند.
فلورانس تحت فرمانروایی لورنتسو مرکز نوزایی گردید. نیکولو ماکیاولی (۱۵۲۷- ۱۴۶۹م) نویسنده سیاسی، لورنتسو را اینگونه توصیف میکند:«بزرگترین حامی ادبیات و هنر که هیچ پادشاهی تاکنون مانند او را ندیدهاست».
نیکولو ماکیاولی (۱۵۲۷- ۱۴۶۹م) در دوره نوزایی فلورانس رشد کرد. بزرگترین کتابش، شهریار (۱۵۱۳م) پند نامهای به سیاستمداران بود. او عقیده داشت که برای حفظ قدرت، یک شهریار باید بیرحم بوده و برای رسیدن به این مطلوب از ارتکاب هیچ عمل زشتی دریغ نورزد. نظریات ماکیاولی وی را نماد سیاست بدبینانه ساخت، عدهای او را پدر علم سیاست میدانند.
نوزایی یا رنسانس جنبش فرهنگی مهمی بود که آغازگر دورانی از انقلابهای علمی و اصلاحات مذهبی و تغییرات هنری در اروپا شد. عصر نوزایی دوران گذار بین قرون وسطی و دوران نوین است. معمولاً شروع دوره نوزایی را در قرن چهاردهم در شمال ایتالیا میدانند. این جنبش در قرن پانزدهم شمال اروپا را نیز فراگرفت.
دانش و هنر پیشرفتهای عظیمی در ایتالیای سدهٔ پانزدهم و شانزدهم بوجود آوردند. این احیای فرهنگی به رِنُسانس مشهور شدهاست. دانشمندان و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام از میراث اصیل روم و یونان با دیدی تازهتر به جهان مینگریستند.
عصر خرد
عصرخرد در تاریخ فلسفه اروپا، اصطلاحی است که در ارتباط با متفکرانِ نخستینِ قرنِ هفدهم میلادی از جمله دکارت، اسپینوزا، و گوتفرید لایبنیتز به کار میرود. جامعه به پیش میرود و همراه با پیشرفت تمدن و ترقی دانش و فن، اندیشه انسان نیز سیر تکاملی به خود را میپیماید. در قرنهای هفدهم و هجدهم فلسفه که گرایش دارد از علم مایه بگیرد و به دست آوردهای آن متکی باشد وارد مرحله تازهای میشود. جامعه بشری در جهت سرمایه داری و شناخت بشری در جهت بسط علوم طبیعی رشد میکند. اینها پایههای اجتماعی و معرفتی فلسفه را در این دوران تشکیل میدهند. فلسفه بر این پایه مجدداً شکوفا میشود و خردگرایی یا عقلگرایی آشکار میشود. خردگرایی به معنی تکیه بر اصول عقلی و منطق در اندیشه و گفتار است.
فلسفه دوران نوین
واژه خردگرایی (rationalism) هنگامی که در ارتباط با متفکرانِ قرنِ هفدهم از جمله دکارت، اسپینوزا، و گوتفرید لایبنیتز به کار رود به معنایِ باور به عقل به عنوانِ تنها منبعِ معتبرِ شناخت است. آنچه که تجربه و مشاهده به ما میگوید بسیار متزلزل تر از آن است که بشود به آن اعتماد نمود. در هلند، فرانسه، انگلستان، ایتالیا و روسیه مکاتب مختلف فلسفی با درجات گوناگون پی گیری منطقی و درک ماتریالیستی طبیعت پدید میآید.
هومانیستها (انسان گرایان) و (فلاسفه طبیعت) قرون هفده و هجده نقش بزرگی در تاریخ فلسفه ایفا کردهاند. کافی است نامهای فرانسیس بیکن، هابس، دکارت، اسپینوزا و گوتفرید لایبنیتز، لومونوسف، دیدرو و ولتر را یادآوری کنیم تا اهمیت مکاتب فلسفی این دوران آشکار شود.
نظریات این فلاسفه نیز نمیتوانست ماتریالیسم پی گیر و جامع باشد زیرا شرایط اجتماعی و امکانات علمی هنوز آماده نبود و این محدودیت تاریخی ناگزیر نمیگذاشت نظریات مربوطه در چارچوب معینی فراتر رود.
در این دوران فلسفه ایده آلیستی را در وجود سیستم عقاید جرج برکلی اسقف مذهبی و هیوم مییابیم. فلاسفه تجربهگرایی (empiricism) انگلیسی به این نتیجه رسیدند منشا شناخت بشر درواقع تماماً از تجربهٔ حسی و حواسِ پنجگانهاست و نه از عقل. همین امر دلیلِ ناکامیِ تلاشهایِ قبلی برایِ اثباتهایِ دقیق و بینقص بودهاست. از جمله مهمترین تجربهگرایان جان لاک، جرج برکلی و هیوم هستند.
عصر روشنگری
عصر روشنگری در تاریخ فلسفه اروپا، اصطلاحی است که برای فلسفه قرنِ هجدهم میلادی به کار میرود. با الهام ازانقلاب در فیزیک که با قانون حرکت نیوتن آغاز یافت متفکرین روشنگری استدلال داشتند که تفکر روشمند مشابه آن میتواند در همهٔ شکلهای فعالیتهای بشر به کار بسته شود. از اینرو عصر روشنگری به انقلاب علمی در جامعه سرمایه داری پیوند یافتهاست. برای هردو حرکت تجربهگرایی و خردگرایی اهمیت داشت. در این دوران جامعه بشری در جهت سرمایه داری و شناخت بشری در جهت بسط علوم طبیعی رشد میکند. دیدرو، ولتر، روسو، مونتسکیو، کانتو ساد از فیلسوفان عصر روشن گری اند.
فلسفه معاصر
عصر روشنگری به عنوان یک حرکت فقط در آلمان، فرانسه، انگلستان و اسپانیا رویداد اما به زودی به دیگر جاها گسترش یافت. بسیاری از به وجود آورندگان آمریکا سخت تحت تآثیر آرمانهای دوره روشنگری به خصوص در مذهب، اقتصاد و حوزهٔ دولت داری قرار داشتند.
در قرنِ هجدهم فیلسوف معروف آلمانی کانت برایِ سنتز خردگرایی و تجربهگرایی تلاش نمود. کانت بخشهایی از معرفت را که در عقل ریشه داشتند از بخشهایی که ناشی از تجربیات بودند جدا نموده و ادعا کرد که سهمِ هر یک را میتوان بدقت مشخص نمود. تأثیرِ متقابل و مکملِ این دو عنصر را نیز میتوان تشخیص داد. این معرفتشناسی منجر به آن میشود که برایِ شناخت مرزهایی تعیین شود؛ مرزهایی که فراتر از آنها سخن گفتن بیاساس خواهد بود. کانت میخواست ایده آلیسم را با ماتریالیسم آشتی دهد و از این رو فلسفه او با تمام ساختمان نابغانه و پر ارزشش دارای خصلت ناپی گیر ماتریالیستی و حاوی عناصر فراوان ایده آلیستی است. کانت بنیان گذار فلسفه کلاسیک آلمان و اندیشمند دورانسازی است که تأثیر عمیق و دراز مدتی بر اعقاب خویش نهادهاست.
فلسفه کلاسیک آلمان
یک مرحلهٔ بسیار مهم تکامل تاریخی فلسفه در جامعهٔ سرمایه داری، پیدایش فلسفه کلاسیک آلمان در قرن نوزدهم است. فلاسفهای چون کانت، فیشته، شلینگ، هگل و فویرباخ نمایندگان برجسته جریانات مختلف این فصل مهم تکامل تفکر فلسفی هستند. در این دوران بورژوازی آلمان راه ویژهٔ رشد خود را میپیمود و علوم تجربی و ریاضی آن عصر تکامل چشمگیری یافته و فلسفه فرانسه و انگلستان عمیقا در افکار تأثیر کرده بود. این عوامل ریشههای اجتماعی و معرفتی تکامل فلسفه را در آلمان تشکیل میدهند.
هگل که بزرگترین نمایندهٔ فلسفه کلاسیک آلمان است ایده آلیست عینی است. فلسفه هگل دارای یک هستهٔ معقول است که درک روند دیالکتیکی تغییر و تحول واقعیت است. منتهی هگل این روند را نه سیر تکاملی ماده بلکه سیر ایده مطلق میدانست. ایدهای که از خود خارج شده و پس از یک دوره تحول بار دیگر به خود باز میگردد. شالوده طبیعت و جامعه به عقیده او ایده مطلق و روح جهانی است. بنابر این اسلوب فلسفه هگل دیالکتیکی است ولی محتوی آن ایده آلیستی است. به همین جهت هگل نتوانست یک سیستم فلسفی علمی و حتی در متدولوژی واقعا علمی ایجاد کند. او تنها روح مطلق و مقولات و مفاهیم را در حرکت مداوم میدید و به دیالکتیک طبیعت و جامعه پی نبرد.
لودویک فویرباخ فیلسوف دیگر آلمانی (۱۸۲۷-۱۸۰۴) علیه محتوی ایده آلیستی فلسفه هگل برخاست و یک سیستم ماتریالیستی ایجاد کرد. برای فویر باخ طبیعت شالوده هستی و پایه سیستم فلسفی اوست. طبیعت، انسان و شعور را میآفریند. او فلسفه تهی از طبیعت را پوچ و توخالی میدانست. ولی فویر باخ در هماوردی با ایده آلیسم هگلی، دیالکتیک - یعنی تئوری به غایت ارزمند حرکت دائمی و تکامل بی پایان را - هم به همراه ایده آلیسم هگل به دور انداخت و نتوانست این دو را از هم جدا کند.
نظریات فلاسفه روس در قرن نوزدهم
آموزش فلاسفه روس در قرن نوزدهم نیز از فصول برجسته تکامل فلسفهاست. در آثار هرتسن، بلینسکی، چرنیشفسکی، دابرولیوبوف، نه تنها تفکر ماتریالیستی بلکه عناصری از اسلوب دیالکتیک نیز منعکس است. آنها در مسائل اجتماعی به نوعی سوسیالیسم تخیلی باور داشتند و در زمینه هنر اندیشههای والا عرضه نمودند.
دین
دین، آیین، کیش یک جهان بینی و مجموعهای از باورها است که میکوشد توضیحی برای یک رشته از پرسشهای اساسی مانند چگونگی پدید آمدن اشیا و جانداران و آغاز و پایان احتمالی چیزها، و چگونه زیستن ارائه دهد. ادیان فراعقلی اند، یعنی بخشهایی از آن مستقل از عقل و بر مبنای عشق و اعتقاد است.
شمار دینها در میان انسانها بسیار زیاد است و این ادیان توضیحات بسیار متفاوت و داستانهای پرشماری را در راه کوشش برای یافتن پاسخ به معماهای یاد شده مطرح میکنند.
در باور دینداران، موجود یا موجوداتی که فراتر از قوانین جاری طبیعت هستند این جهان را آفریده و بر آن فرمانروایی میکنند و انسان میتواند از راه پرستش او/آنان از واکنش آن موجود یا آن چند موجود استفاده نماید و به درجهای از حس امنیت و آرامش برسد. درباره اینکه «موجود آفریننده» مورد نظر ادیان چه خصوصیاتی دارد و تعداد و صفات و اهداف آنها چیست و طول عمر و ابعاد و شمار پیامآوران آنها چه تعداد و اندازهاست در میان ادیان اختلاف نظرهای بسیار زیادی وجود دارد.
مجموعه دین از دو بخش تشکیل شدهاست:
۱) آموزهها و گزارههای اعتقادی (هستها /اصول)
۲) دستورهای عملی، اخلاقی و ارزشی که بر پایه آموزههای اعتقادی استوار شدهاند (بایدها /فروع).
در ادیان مختلف، این آموزههای اعتقادی تلاش میکنند تا پاسخی برای درک معماهای هستی و آنچه درک نشدنی است (بینهایت، مرگ) فراهم کنند.
واژههای دیگری مانند کیش و مذهب گاه به همان معنی دین و گاه به معنی زیرشاخههایی از یک دین بکار میروند.
دین یا اصطلاحاً «آسمانی» است یعنی پیامبر ی آمده و مدعی این است که هر چه آورده از طرف آنچه وی خدا مینامد سرچشمه گرفته یا «آسمانی» نیست یعنی حاصل افکار و عقاید یک انسان میباشد. از گستردهترین دینهای جهان میتوان از دینهای ابراهیمی نام برد. دینهای ابراهیمی که همه از یک ریشه و منطقهٔ خاور میانه سرچشمه میگیرند عبارتاند از اسلام، مسیحیت و یهودیت. دینهای بابی و بهائی نیز از این دسته و از ادیان نوین هستند.
از دینهای بزرگ دیگر در جهان میتوان از بوداگرایی، هندوگرایی و آیین کنفوسیوسگرایی نام برد. ادیان لزوماً خدامحور نیستند ولی به نظر میرسد تمام ادیان معتقد به ماوراء طبیعت باشند.
دینهای کهن فراوان دیگری نیز وجود دارد مانند زرتشتیگری، مانیگری، مهرپرستی و جز اینها.
تعریف دین
امیل دورکیم در صور بنیانی حیات دینی با بر شمردن تعاریف رایج در ارتباط با دین همچون: «دین به مثابه دیدگاهی اعتقادی در رابطه با مواردی که در قالب علم نمیگنجد» و «دین به عنوان دستگاهی برای تنظیم روابط با موجودات خاص همچون خدایان، شیاطین، فرشتگان، ارواح و...» به رد این تعابیر میپردازد و دین را بدین گونه تعریف میکند:
دین عبارت است از دستهای همبسته از باورها و اعمال مربوط به امور لاهوتی (مجزا از امور ناسوتی) که این باورها و عقایدو روشهایِ ثابت و غیرِ قابلِ تغییرِ همه کسانی را که پیرو آنها هستند در یک اجتماع اخلاقی واحد به نام امت متحد میکند.
ریشهشناسی واژهٔ دین
واژهٔ دین فارسی ریشهٔ ایرانی دارد و در فارسی میانه هم دین (با یای مجهول) بوده است. * در سانسکریت و گاتها و دیگر بخشهای اوستا مکرر واژهٔ «دئنا» آمده دین در گاتهابه معانی مختلف کیش، خصایص روحی، تشخص معنوی و وجدان بکار رفتهاست و بمعنی اخیر دین یکی از قوای پنجگانهٔ باطن انسان است واژهای دین از واژه اوستایی دَئِنا ریشه میگیرد. خود واژه دئنا به ریشه کارواژه «دا» به معنی اندیشیدن و شناختن میرسد. در اوستا واژهٔ دئنا به معنی دین و نیز نیروی ایزدی بازشناسی نیک از بد گزارش شدهاست. در زبان اوستایی و نیز پارسی میانه به همکردها (ترکیبها) یی گوناگونی از این واژه بر میخوریم مانند: دین آگاهی، دین بُرداری (نمایش دینی)، دینکرد (کردار دینی)، دین یشت (نام شانزدهمین یَشت از یشتهای بیست و یکگانه اوستا) و جز اینها.
البته نظریه دیگری نیز میگوید که از واژه دئنا گرفته شدهاست که به معنای وجدان است. عبدالحسین زرینکوب در کتاب قلمروی وجدان در مورد دین بحثی میکند که دین در اصل همان وجدان انسانها است
دین مجموعهای از نظامهای فرهنگی، اعتقادی و جهان بینیهایی است که با ایجاد نمادهایی، انسان را به ارزشهای روحانی و گاه به ارزشهای معنوی ارتباط میدهد. بیشتر ادیان با شرح روایات، الگوها، سنن و تاریخهای مقدسشان قصد دارند که به زندگی معنا دهند یا به هستی شناسی بپردازند. آنها مایلند تا اصولی اخلاقی، دینی یا یک سبک زندگی بهتری از ایدههایشان را دربارهٔ ماهیت انسان و جهان هستی ارائه دهند.
گاهی اوقات واژهٔ دین با ایمان یا نظام اعتقادی اشتباه گرفته میشود، اما دین با باور شخصی که جنبهٔ عمومی دارد متفاوت است. اکثر ادیان رفتارهایی همچون مراحل سلوک روحانی، تعریفی که پیروان یا اعضای همان دین از آن دارند، مجامع عمومی، نشستهای منظم مذهبی یا خدماتی که به منظور حل مشکلات یا عبادات انجام میشود مکانهای مورد احترام (چه طبیعی باشد یا بنا شده) و یا کتابهای مقدس سازماندهی میشوند. اعمال مذهبی یک دین همچنین ممکن است شامل آیینها، مراسم یادبود از نعمتهای یک خدا یا خدایان، قربانیها، جشنها، ضیافتها، بیخودی، تشرّف، مراسم تدفین، خدمات ازدواج و نکاح، مراقبه، موزیک، هنر، رقص، خدمات عمومی یا دیگر جنبههای فرهنگی انسان شود.
توسعهٔ دین فراخور فرهنگهای مختلف اشکال مختلفی به خود گرفتهاست. برخی ادیان تأکید را بر باورها قرار دادهاند در حالیکه ادیان دیگر بر اعمال تکیه دارند. برخی ادیان روی تجربیات دیداری، ایمان فردی تمرکز دارند در حالیکه دیگر ادیان فعالیتهای جمعی دینی را ارزشمندتر میدانند. برخی ادیان ادعا میکنند که جهانی هستند، باید به قانونها و جهانبینیشان اعتقاد داشته باشند، در حالیکه ادیان دیگر فقط بوسیلهٔ یک گروه کاملاً مشخص یا محدود فعالیتهای خود را انجام میدهند. در بسیاری از جاها دین با سازمانهای عمومی همچون آموزش و پرورش، بیمارستانها، خانواده، حکومت و سلسله مراتب سیاسی آمیخته شدهاست. انسانشناسانی مثل جان مونوگان و پیتر جاست اظهار میکنند: «واضح به نظر میرسد یکی از کمکهایی که دین به ما میکند تا انجام دهیم درگیر شدن با مشکلات زندگی انسانی است، مشکلاتی که مهم، پایدار و غیرقابل تحملند. یک روش مهمی که باورهای دینی برای انجام این کارها به ما کمک میکنند فراهم آوردن یک دسته از ایدهها دربارهٔ چگونگی و چرایی این جهان است که با کنار هم قرار دادن آنها به انسانها اجازه میدهد که خود را با نگرانیهایشان سازگار کنند و با بد اقبالیهایشان روبرو شوند.
برخی مطالعات آکادمیک که این موضوع را مورد مطالعه قرار دادهاند دین را به سه بخش تقسیم کردهاند: ادیان جهانی، یک اصطلاحی است که به فرهنگهای سرتاسری، باورهای ملی اشاره میکند: ادیان بومی، که به گروههای دینی فرهنگی خاص اشاره میکند و جنبشهای مذهبی جدید که به باورهای تازه توسعه یافته اشاره میکند. یک نظریهٔ پیشرفتهٔ آکادمیک دین، ساختارگرایی اجتماعی، میگوید که دین یک مفهوم جدیدی است که همهٔ اعمال معنوی و عبادی پیروانش را یک مدلی شبیه به دین ابراهیم میداند که همانند یک سیستم منظمی به تفسیر واقعیت و دفاع از وجود انسانی کمک میکند، بنابراین دین، بعنوان یک مفهوم، برای فرهنگهای غیرغربی که بر پایهٔ چنین سیستمی بنا نهاده نشدهاند، یا برای سیستمهایی که ساختار سادهتری دارند به صورت نامناسب بکار برده شدهاست.
دین (از واژهٔ فرانسوی religion به معنای“ جامعه دینی” و واژهٔ لاتین religionem (اسم religio) به معنای “احترام به چیزی مقدس، احترام به الهه ها”، “تعهد، رابطه بین بشر و الهه ها”) ریشه در واژهٔ لاتین religio دارد، ریشههای اصلی آن نامشخص هستند. یک احتمال، ریشه یابی از واژهٔ مشابه le-ligare است، یعنی تفسیر منسوب به سیسرو که Lego "خواندن"، یعنی re (دوباره) و lego در مفهوم "انتخاب کردن"، "دوباره مرور کردن" یا "با احتیاط اندیشیدن" را بهم مرتبط میسازد. پژوهشگران معاصر مانند تام هارپور و جوزف کامپ بل ریشه یابی ازLigare "پیوند داشتن، رابطه داشتن" را احتمالاً از واژهٔ پیشوندی re-ligare، یعنی re (دوباره) و ligare " رابطه داشتن" میسر میسازند که سِنت آئوگوستین آن را حائز اهمیت ساخت، که البته پس از تفسیر لاکتانتیوس قرار گرفت. کاربرد قرون وسطایی جایگزین مسلک یا طریقه در تعیین جوامع متحد مانند فرقههای رهبانی میشود: "در مورد 'آیین' جمعآوری پشمهای طلائی گوسفند نر آسمانی توسط شوالیه در دین آویس میشنویم".
زبانشناس ماکس مولر معتقد است ریشهٔ واژه انگلیسی "religion"، واژهٔ لاتین religio، در ابتدا تنها در معنای " احترام به خدا و الهه، اندیشهٔ محتاطانه دربارهٔ موضوعات الهی، تقوا"(که بعدها سیسرو آن را ریشه یابی کرد که دلالت بر "پشتکار" داشت) به کار میرفت. ماکس مولر اکثر فرهنگهای دنیا از جمله مصر، ایران، و هندوستان را در این برههٔ تاریخی دارای ساختار قدرتی مشابه توصیف کرد. آنچه که امروزه دین باستانی نام دارد، "شرع" میباشد.
اکثر زبانها دارای واژگانی هستند که میتوان آنها را "دین" ترجمه کرد، ولی ممکن است کاربردهای متفاوتی داشته باشند، و بعضی زبانها هیچ واژهای برای دین ندارند. مثلاً، واژهٔ سانسکریت dharma، را گاهی "دین" ترجمه کردند که به معنای شرع است. در جنوب آسیای باستان، مطالعهٔ شرع شامل مفاهیمی مانند ریاضت کشیدن برای رسیدن به تقوا و انجام آداب و رسوم تشریفاتی و عملی بود. در ژاپن قرون وسطایی، رابطهٔ مشابهی بین "قانون امپراتوری" و قانون جهانی یا "قانون بودایی" وجود داشتهاست، ولی این قوانین بعدها به منابع مستقلی از قدرت تبدیل گشتند.
در زبان عبری، معادل دقیقی برای "religion" وجود ندارد، و یهودیت بین هویتهای دینی، ملی، نژادی، یا قومی تمایزی قائل نمیشود. یکی از مفاهیم اصلی آن، "halakha" است که گاهی "شرع" ترجمه میشود، که راهنمای انجام تکلیف دینی و اعتقاد و اکثر جنبههای زندگی روزمره میباشد. استفاده از اصطلاحات دیگر مانند اطاعت از خدا یا اسلام نیز بر مبنای تاریخچهها و واژگان خاصی میباشد.
خاستگاهها
نظریههای زیادی در مورد خاستگاههای دین وجود دارد. گِرِگ ام. اپستاین، کشیش رشتهٔ انسانیت در دانشگاه هاروارد، اظهار میدارد که "لزوماً اکثر ادیان بزرگ دنیا مبتنی بر این اصل هستند که موجودات و نیروهای الهی میتوانند نشانهٔ عدالت در ماوراءالطبیعه باشند که در طبیعت قابل رؤیت نیستند. به عقیدهٔ انسان شناسان جان موناگان و پیتر جاست،
به نظر میرسد اکثر ادیان دنیا به منزلهٔ نهضتهای تجدید حیات ظهور کردهاند، همانطور که بینش پیامبر صاحب کرامت، تصورات افراد را تحریک میکند؛ افرادیکه به دنبال پاسخ جامع تری برای مشکلات خود هستند بیش از آنکه احساس کننداعتقادات روزانه این مشکلات را بوجود آوردهاند. افراد صاحب کرامت در اکثر زمانها و مناطق دنیا ظهور یافتهاند. به نظر میرسد کلید دستیابی به موفقیت بلند مدت - و اکثر نهضتها با تأثیری تقریباً بلند مدت همراه هستند- ارتباط نسبی با پیامبرانی دارند که با ترتیب حیرت انگیز ظهور میکنند، ولی بیشتر با افزایش گروهی از حامیانی مرتبط است که میتوانند نهضتی را رسمیت بخشند.
اساطیرخاستگاهادیان مختلف
برای آشنایی با دین باید ابتدا با مفهوم اسطوره آشنا شد زیرا چنانچه که میدانیم بسیاری از داستانهایی که در دین عنوان میشوند مثل؛ آفرینش اولین انسان، مرگ و ... ریشه در تاریخ و اساطیر یک قوم دارند.
اسطوره کلمهای معرب است که از واژه یونانی هیستوریا (historia) به معنای"جستجو، آگاهی و داستان" گرفته شده است. برای بیان مفهوم اسطوره، در زبانهای اروپایی از واژه "myth" به معنای افسانه و قصد و شرح و خبر استفاده شده است. اسطوره را باید داستان و سرگذشتی مربوط به فراسوی جهان مادی و ملموس دانست؛ که معمولاً اصل آن معلوم نیست. در اسطوره وقایع دوران اولیه آفرینش نقل میشود. به عبارت دیگر سخن از آنست که چگونه هر چیزی پدید میآید و به هستی خود ادامه میدهد؟ این دقیقاً یک سوال فلسفی است اما اسطورهها و افسانهها به این سوال از طریق تخیلات پاسخ میدهند نه از روی منطق. شخصیتهای اسطوره را موجودات مافوق طبیعی (خدایان) تشکیل میدهند و همواره هالهای از تقدس؛ قهرمانان مثبت آنرا فراگرفته است. اسطوره نماد دوران پیش از دانش و نماد و نشان مشخص روزگاران باستان است. تحول اساطیر هر قوم و ملتی، معرف تحول شکل زندگی، دگرکونی ساختارهای اجتماعی و تحول اندیشه و دانش است. در واقع اسطوره نشانگر یک دگرگونی بنیادی در پویش بالارونده ذهن بشر است. اساطیر روایتی است که از طبیعت و ذهن انسانهای نخستین ریشه میگیرد و برآمدهٔ رابطه دوسویه این دوست.
ناگفته نگذریم که اسطوره ریشه تاریخی دارد. یعنی اگر از دید ساختاری به اسطورههای جوامع مختلف نگاه کنیم یک چیزهایی از آن جوامع را در روزگاران دور منعکس میکند. در آیینهایی انسان از گیاه خلق میشود؛ مثلاً در اوستا، انسانهای اولیه دو گیاه بودند به نامهای مشیا و مشیانه؛ این اسطوره مخصوص زمانی است که انسان کشاورزی را می شناخته و در واقع رویش گیاه را میفهمدکه تخم میرود زیر خاک، در میآید و رویش پیدا میشود و گیاهان ایجاد میشوند. بنابراین فکر میکند تشکیل انسان هم در آغاز مثل گیاه بوده است. در آیینهایی انسان از گل ساخته میشود مثلاً در اساطیر مصر باستان حتی یکی از خدایان، آدم را از گل درست میکند و میبرد در کوره خورشید میپزد و آدم را بوجود میآورد؛ یعنی در واقع سفالگری. یعنی این اسطوره مخصوص دوره سفالگری است. پس یک اسطوره برای دوره کشاورزی است و یکی برای سفالگری. این معنای تاریخی دارد. دیگر اینکه اسطوره روی هوا پیدا نمیشود، اسطوره در جامعه پیدا میشود، مردمی هستند که اسطوره را خلق میکنند، بنابراین اسطوره با آن مردم ارتباط دارد. وقتی با مردم ارتباط دارد یعنی با تاریخ ارتباط دارد، با جامعه ارتباط دارد بنابراین میتوان به اسطوره معنای تاریخی داد به شرطی که لوازم آن کار در اختیار باشد مثلاً نباید اسطوره را با تاریخ امروز تصویر کرد. یک اسطوره کهن باید جای تاریخی خودش را پیدا کند.
به عنوان نمونه اسطوره ضحاک در شاهنامه فردوسی دورهای را روایت میکند که زندگی اشتراکی بوده است یعنی بر همین منطقهای که اکنون ایران نامیده میشود، جوامع اشتراکی غلبه داشتهاند، بعد یواش یواش سیر تاریخی اینها را به طبقاتی شدن سوق میدهد و جمشید یا جمشید تاریخی پیدا میشود. یعنی قومی یا جمعی پیدا میشوند که به تمرکز ثروت اعتقاد دارند. فرگشت زندگی آنان را به طبقاتی شدن رسانده است. برای مطالعه کامل تر درباره موضوع ضحاک که توسط فردوسی که خود از طبقات مرفهی بعنوان دهقانان بوده و از جامعه طبقاتی سود می برده به عنوان ماردوش شناسانده شده است به متن سخنرانی احمد شاملو در دانشگاه برکلی و کتاب ضحاک اثر علی حصوری مراجعه کنید.
به طور خلاصه برای انواع اسطورهها تعاریف زیر موجود است:
اسطوره واکنشی است از ناتوانی انسان در مقابله با درماندگیها و ضعف او دربرآوردن آرزوها و همچنین ترس از حوادث است. انسانها همواره در مقابل بسیاری از پدیدههای طبیعی ضعیف بودهاند (به خصوص درگذشته) بنابراین تنها راهی که همیشه آنان را امیدوار نگاه میداشته ساختن اسطورهها و خدایان و متوسل شدن به نیروی آنان بوده است. البته دربرخی از جوامع تعداد انگشت شماری از افراد به جای اکتفا به نیروی اساطیر و خدایان موهوم از نیروی تفکر خود استفاده کردند و به چاره اندیشی منطقی پیرامون پدیدهها پرداختند و علم را پایه ریزی کرند، اگر بشر امروزه بدین سطح از تمدن و تکنولوژی رسیده است نتیجه شک کردن همین تعداد انگشت شمار (در ادوار مختلف تاریخی) در بنیانهای فکری جامعه و تلاش برای تغییر نگرش خود نسبت به محیط پیرامون بوده است.
اسطوره داستان و تجسمی از احساسات آدمیان است. تکرار این داستانها که در قالب آداب و رسوم سنتی و مراسمهای آیینی برگزار میشود به آدمیان واقعیت و حقانیت میبخشد. و در نهایت به او توهم بهترین موجود هستی بودن را میدهد.
اسطوره نشانهای از عدم آگاهی بشر است. در گذشته انسان به پیروی از تخیل و کنجکاوی خود برای رویدادها علت و انگیزه می تراشیدو به این ترتیب، تخیل را با واقعیتها پیوند میداد در واقع تمامی اساطیر، افسانهها و ادیان بر پایه همین تخیلات زاده شدند. در یک کلام اسطوره تلاشی برای بیان واقعیتهای پیرامونی با امور فراطبیعی است. انسان در تبیین پدیدههایی که به علتشان واقف نبوده، به تعبییرات فراطبیعی روی آورده و این دقیقاً زمانی است که هنوز دانش بشری توجیه کننده حوادث پیرامونی اش نیست.
نهضتهای دینی
تحقیق دانشگاهی در مورد دین شناسی تطبیقی، اعتقاد دینی را به مقولههای فلسفی به نام "ادیان دنیا" تقسیم کرد. با این وجود، تحقیق اخیر تاکید دارد که تمامی ادیان لزوماً با اصول متناقضی از یکدیگر تفکیک میشوند و اینکه انتساب تحقیق به فلسفهٔ خاص، یا حتی نهضت دینی معین به جای ماهیت فرهنگی، سیاسی، یا اجتماعی محدود میباشد. پژوهش روانشناسی فعلی دربارهٔ ماهیت دینداری نشان میدهد که بهتر است دین را پدیدهٔ ثابتی ذکر کرد که بایستی متمایز از هنجارهای فرهنگی (یعنی "ادیان") باشد. لذا فهرستی از نهضتهای دینی که در این بخش مطرح گردید، تلاش برای مختصرسازی مهمترین اثرات منطقهای و فلسفی در جوامع محلی است، ولی به هیچ وجه توصیف کاملی از تمامی جوامع دینی نمیباشد و مهمترین اصول دینداری فردی را توضیح نمیدهد.
نقد دین
بسیاری از بیخدایان بر این باور هستند که «برخلاف علم که رازهای ناگشوده را چالشی برای پاسخگویی مییابد، دین فقط ناشناختهها را تقدیس میکند».ولی این موضوع را عالمان دینی ادیان مختلف از جمله اسلام و به خصوص عالمان دینی شیعی رد میکنند چون مسئلهٔ لا ادری گری بسیار در میان آنها کم است و دلایل متعددی برای اثبات حقایقی که برای آنها تقدس قائلند بیان میکنند.
برخی علت وجودی دینها را این میدانند که گروههایی از انسانها میکوشند برای پدیدههایی که هنوز با عقل و خرد خود توضیحاتی برای آن نیافتهاند توضیحی ارائه دهند.
انسانها به منظور حفاظت از خود و همچنین به خاطر درجهای از نیاز، به مراسم، عادتها، دعاها، التماسها و قربانی کردنهایی رو میآورند که مجموعه آنها دین نامیده میشود.
دین کوشش انسان برای تماس با «ماوراءالطبیعهای» است که بسیاری آن را فرضی میدانند.
جان مناگان و پیتر جاست معتقدند "آشکار به نظر میرسد که یکی از چیزهایی که دین به ما کمک میکند انجام دهیم کنار آمدن با مشکلات پایدار، مهم و غیرقابل تحمل زندگی انسانی است. یکی از شیوههای مهم موفقیت ادیان، در فراهم آوردن مجموعهای از چرایی و چگونگیهای جهان است که به افراد کمک میکند با ناملایمات وفق یابند و با بدبختیها کنار آیند." آلبرت انشتین میگوید: "دانش تنها میتواند چیستی را معلوم دارد، اما نه آنچه را باید باشد و انواع قضاوتهای ارزشی خارج از قلمرو آن باقی خواهد ماند. از جهت دیگر دین تنها افکار واعمال انسانی را ارزیابی میکند، دین نمیتواند معقولانه از حقایق و روابط بین آنها سخن گوید... اما اکنون قلمرو علم و دین کاملاً از یکدیگر جدا شده است، علیرغم اینکه بین آنها روابط دو جانبه و وابستگیهای قوی وجود دارد. هر چند ممکن است مذهب هدفها را مشخص سازد اما این علم است که به ما کمک میکند به این هدفها برسیم."
شمار پیروان ادیان
یافتن منبع رسمی و کاملاً موثق برای اظهار نظرهای دقیق در مورد شمار پیروان مذاهب در سراسر جهان بسیار سوال برانگیز و دشوار است. نه تنها روش پژوهش متفاوت است، بلکه بطور قابل توجهی بسته به وضعیت کشورها بسیار متفاوت است، به عبارتی دیگر فقط از کشورهایی که در آنها آزادی مذاهب به معنای دقیق کلمه وجود دارد نسبتاً میتوان دادههای دقیق و مورد اطمینانی بدست آورد. اما حتی در آنجا هم اختلافهای بالای آماری در دادههای مختلف مشاهده میشود. به طور مثال بسته به اینکه منبع کسب آمار رجوع به شمار اعضای یک تشکل دینی باشد یا مصاحبه مستقیم ، نتایج آماری متفاوت است.رژیمهایی که آزادی مذاهب را محدود میکنند و یا کشورهایی که رسماً خود را بیخدا مینامند، بدست آوردن یک تصویر واقعی از دین را تقریباً غیر ممکن میسازند. علاوه بر این، در ادیان و جوامع و فرهنگهای متفاوت، معیار دیندار بودن و یا به عبارتی پیرو یک دین به شمار آمدن در گوشه و کنار جهان متفاوت است وناهمگون، بطور مثال، مسیحیت در کشورهای آفریقایی با مسیحیت در بسیاری از کشورهای اسکاندیناوی متفاوت است. در آلمان آمار مسیحیان تنها به پرداخت کنندگان مالیات کلیساها محدود میشود، در عربستان سعودی حتی اگر کسی به هیچ وجه هیچگونه عقیدهٔ دینی نداشته باشد، همینکه شهروند عربستانی است جزء آمار شمرده میشود، نقص دیگر در صحت آمار ادیان میتواند از این موضوع ناشی شود که، کودکان و نوجوانانی که به دین والدین خود نسبت داده میشوند، نمی توان گفت که همه لزوماً بطور کامل خود را متعلق به آن دین احساس میکنند. برخی کشورها با سیستمهای آماری شناخته شده و معتبر دادههای دقیق تری ارایه میدهند اما چون سیستمهای آمار گیری در کشورها متفاوت است از این رو نمیتوان به آسانی از مقایسهٔ دادهها هم کسب نتیجه کرد. شایان ذکر است که در این لیست قطعاً نام تمام ادیان موجود وجود ندارد و تنها بر طبق دو پایگاه دادهٔ ذکر شده، ادیان با بیشترین پیروان ذکر شده است.
اسلام
اسلام، دینی یکتاپرستانهو از دینهای ابراهیمی است. به پیروان اسلام «مسلمان» میگویند. هماکنون اسلام از دید شمار رسمی پیروان، در جایگاه دوم در جهان جای دارد.
مسلمانان براین باورند که خداوند، قرآن را به محمد از طریق فرشته ای به نام جبرئیل فروفرستادهاست. به باور مسلمانان خدا بر بسیاری از پیامبران، وحی فرستاده و محمد آخرین آنان است. مسلمانان محمد را اعادهکننده ایمان توحیدی خالص ابراهیم، موسی، عیسی و دیگر پیامبران میدانند و معتقدند که اسلام کاملترین و آخرین آیین الهی است.
پال فریدمن میگوید: «اسلام به معنی تسلیم در برابر خداست. اسلام دین قانون و عمل است، نه ریاضت و رهبانیت. اسلام یک دین میانهرو است؛ تشویق به کمک به فقیران میکند ولی تشویق به ترک دنیا نمیکند. اسلام بر رفتار درست تاکید میکند: شرابخواری و قمار منع شدهاند و مسلمان موظف است از خوردن غذای حرام خودداری کند. مسلمان میتواند مستقیماً با خدا راز و نیاز کند و لزوماً نیازی به واسطه فیض نیست. مسجد تنها مکان تجمع است و مانند کلیسا دارای قدرت مذهبی نیست. اسلام، برخلاف یهودیت، پس از ظهور به سرعت دینی جهانی میشود و مردم را به مسلمانشدن تشویق میکند ولی اصرار زیادی بر مسلمانکردن ندارد.»
اسلام نسبت به ادیان اصلی و پرجمعیت دنیا جدیدترین دین است و حدود یک میلیارد و دویست میلیون نفر پیرو دارد که دومین دین پرجمعیت دنیا به شمار میآید. اسلام سریعترین دین از لحاظ گسترش و رشد در میان ادیان دنیا است. گستره جغرافیایی اسلام از غرب آفریقا تا جنوب شرق آسیا است، همچنین جوامع اقلیتهای مسلمان نیز در سرتاسر جهان پراکنده هستند. اسلام دومین یا سومین دین پر جمعیت در اروپا و قاره آمریکا میباشد.
واژه شناسی
اسلام در زبان عربی از ریشه (س-ل-م) است و معنی لغوی این ریشه «سالم شدن» و «رهایی یافتن از آفات» است. واژه «سلام» نیز مشتق شده از همین ریشه است. با توجه به معنی اسلام، «مسلم» (در فارسی: مسلمان) یعنی کسی که خدا را خالصانه و بی ریا میپرستد و اختیار خود را تسلیم امر و نهی او میکند.
باورها
معارف اسلامی به سه بخش کلی تقسیم میشوند:
اصول عقاید: باورهای بنیادین فکری (اصول دین یا عقاید) که توحید، اساسی ترین آنها است.
اخلاق: توصیههای اخلاقی که برخی از آنها، عبارتند از: عدالت، شجاعت و عفت.
احکام فقهی: فرامین عملی و عبادی که اساسی ترین آنها (فروع دین یا فقه اصغر) هستند. فرامین عملی آداب، مناسک و عبادات را دربرمیگیرد.
عقاید را در علم کلام، احکام را در علم فقه و اخلاق را در علم اخلاق شرح و بسط میدهند.
اصول عقاید
از بنیادیترین باورهای مسلمانان تحت عنوان اصول دین یاد میشود. اصول دین نزد مسلمانان سه عدد هستند اعتقاد به هر کدام از این اصول، باورهایی را به عنوان زیر شاخه موجب میشود:
توحید: یعنی اعتقاد به یگانگی خداوند و اعتقاد به صفات او.
نبوت: یعنی اعتقاد به ضرورت فرستادن پیامبران از سوی خداوند برای راهنمایی بشر.(و اعتقاد به پیامبری محمد).
معاد: یعنی اعتقاد به وجود جهانی که بعد از فروپاشی این جهان کنونی، نمایان میشود و در آن جهان نیکان و بد کرداران به سزای کردار خویش میرسند.
در میان این اصول آنچه ریشه بقیهاست، توحید میباشد، به طوری که دین شناسان مسلمان میکوشند تا با اثبات آن بقیه اصول و فروع را ثابت کنند شیعیان علاوه بر این سه اصل، به عدل و امامت نیز به عنوان اصلهای چهارم و پنجم معتقدند.
الله
الله نام ویژهٔ خدای یکتا در قرآن و نوشتارهای اسلامی است. با این حال فارسیزبانان معمولاً از واژهٔ خدا استفاده میکنند. به باور مسلمانان خداوند در اسلام به زبان اصلی که همان زبان عربی فصیح (زبان قرآن) است ۱۰۰۱ نام دارد که یک نام خداوند، اسم اعظم است. بیشتر اسامی خدا، در اسلام، نشاندهندهٔ برتری مطلق است.
شناخت خداوند اصلی ترین باور مسلمانان است و همین موضوع است که این دین را در میان سایر ادیان ابراهیمی متمایز ساخته. خلاصه باور مسلمانان به خدا را میتوان در جملهای از قرآن دید که در آن گفته میشود:
ِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیر (ترجمه: هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست)–۱۱
که در تفسیر آن از علی بن ابی طالب نقل شده که آن را توصیف قابل قبول خدا دانستهاست و مفسرین هم به تبعیت از وی گفتهاند: «این جمله در حقیقت پایه اصلی شناخت تمام صفات خدا است که بدون توجه به آن به هیچیک از اوصاف پروردگار نمیتوان پی برد»
شهادتین
پذیرش اسلام از سه روش امکان دارد: گفتن شهادتین، با انجام دادن کارهای ویژه مسلمانان، اسلام با پیروی از اعمال مسلمانان. شهادتین: «اشهد ان لا اله الا الله» و«اشهد ان محمدرسول الله»
قرآن
قرآن، کتاب مقدس مسلمان است و به زبان عربی نوشته شدهاست، که طبق مندرجات آن و باور مسلمانان توسط وحی الهی به محمد فروفرستاده شد.
به اعتقاد مسمانان «قرآن وحی نامه اعجازآمیز الهی است، که به زبان عربی واژه به واژه توسط فرشته وحی، جبرئیل امین، از جانب خداوند و از لوح محفوظ بر قلب و زبان پیامبر اسلام هم اجمالاً یکباره، و هم کمکم در طول ۲۳ سال نازل شدهاست.»
این کتاب معتبرترین متن دینی نزد مسلمانان است و مسلمانان آن را «معجزه» و «سند اثبات پیامبری» محمد میدانند.
اغلب مذاهب اسلامی بر درستی متن آن اتفاق نظر دارند و اختلافات در نحوه خواندن متن، تفسیر و گاهی، ترتیب آن است. میزان این اتفاق نظر به اندازهایست که شیعیان دوازدهامامی ایران و وهابیان عربستان رسمالخط واحدی از قرآن را بهکار میبرند. مسلمانان روی بیخطابودن قرآن تاکید دارند. مفسرین اهل سنت بصورت تاریخی همواره معتقد بودند که آیات قرآنی که در امروزه در دست ما است دقیقاً همان چیزی است که محمد بیان کردهاست و هیچگونه تغییری اعم از حذف یا اضافه در آن صورت نگرفتهاست. مسلمانان قرآن را کتاب مقدس دین خود میدانند و از آن با القابی چون «کریم» و «مجید» یاد میکنند. قرآن، خود را به عنوان «لوح حفاظتشده» ((به عربی: «اللَوح المحفوظ»)) میخواند.∗
خاتمیت اسلام
از دیدگاه مسلمانان، اسلام خاتم ادیان الهی است. خاتمیت به این معناست که اسلام در بر دارنده تمام آن مطالبی است که باید از طریق وحی برای انسان بیان شود. {قرآن دین اسلام را به عنوان خاتم ادیان الهی معرفی میکند:
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ.
یعنی اگر شریعت اسلام را در یکسو و سایر شرایع آسمانی را که برای سراسر حیات بشر در دورانهای گذشته مقدّر شدهاست در طرف دیگری بگذاریم، شریعت اسلام از همه آنها استوارتر است که این خود معنی خاتمیت و شریعت آخرین است.
قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیماً مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِین.
به جهانیان بگو: پروردگار مرا به راهی راست رهبری فرموده و آن دینی است قیم و زوالناپذیر که بنیادش از همان سنت و رویه ابراهیم است. در سوره بینه پس از آنکه میفرماید "مشرکین دست از عقیده باطل خود برنمیدارند جز آنکه فرستاده خدا با آیات و بینات فرا رسد و آیات کتاب قیم را برایشان بخواند. اینان دستوری ندارند جز آنکه خدای را با نیت پاک پرستش کنند، نماز بخوانند و... ، میفرماید: ذلِکَ دِینُ الْقَیمَة. این آیین –اسلام- دینی است قیم و زوالناپذیر.
در سوره آل عمران:
وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِین. هر که جز آیین اسلام در جستجوی آیین دگر آید، تا اید و انقراض جهان از او پذیرفته نیست و بروز رستاخیز از زیانکاران است.
در سوره مائده:
الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً. امروز که پیامبر اسلام عهدهدار هدایت بشر است، دین را برای شما تکمیل و نعمت را برای شما تمام کردم، و خشنودم که برای همیشه بر دین اسلام باقی باشید. روشن است که آیات فوق آیین اسلام را پابرجاترین راه هدایت و دین قیم و زوالناپذیر و گرویدن به غیر آن را تا انقراض جهان غیرقابلقبول دانسته و او را کمال و بلوغ دیانت و تمام نعمت معرفی کردهاست.
در روایاتی از ائمه اسلام: نیز به ابدیت آیین اسلام تصریح شدهاست از جمله علی بن ابیطالب گوید:
إِنَّ هَذَا الْإِسْلَامَ دِینُ اللَّهِ الَّذِی اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ... ثُمَّ جَعَلَهُ لَا انْفِصَامَ لِعُرْوَتِهِ وَ لَا فَکَّ لِحَلْقَتِهِ وَ لَا انْهِدَامَ لِأَسَاسِهِ وَ لَا زَوَالَ لِدَعَائِمِهِ وَ لَا انْقِلَاعَ لِشَجَرَتِهِ وَ لَا انْقِطَاعَ لِمُدَّتِهِ} اسلام همان آیینی است که پروردگار بزرگ آن را در میان ادیان برگزیده و قوانین آن را به اندازهای استوار فرموده که دستاویز آن پایان ناپذیر و حلقهاش گسستنی نیست. اساس و بنیادش انهدام نمیپذیرد و ارکانش زایل و نابود نمیگردد. درختش هرگز از ریشه بیرون نیاید این چنین مدنش نیز هیچ وقت پایان نمیپذیرید.
فروع عملیه
تقویم و اوقات شرعی
اوقات شرعی، به زمانهای مشخص و دقیقی از شبانه روز، گفته میشود که شخص دیندار، در آن زمانها، رفتار دینی زماندار خود را انجام میدهد. محاسبه دقیق زمانهای شرعی، از دیرباز، نزد منجمان، رایج بودهاست.
اذان
اهل سنت، عقیده دارند که نخستین بار، اذان در مدینه خوانده شد و حمزه این پیشنهاد را به محمّد داد. در حالی که برخی دیگر، طبل، بوق یا زنگ را برای دعوت مردم به نماز، پیشنهاد کرده بودند. اهل سنت، همچنین بر این باور هستند که بعضی عبارات اذان، مانند «الصلوة خیر من النوم» را عمر بن خطاب افزودهاست. این در حالی است که شیعیان اذان را عبادتی میدانند که از جانب خدا تعیین گردیده و تغییر در جملات اذان را بدعت میدانند، شیعیان همچنین از لفظ اشهد ان علی ولیالله و اشهد ان علی حجت الله در اذان استفاده میکنند ولی هیچ دلیلی از پیامبر مبنی بر کاربرد این الفاظ در نماز ثابت نشده است همچنین عقیده شیعه این است که محمّد پیش از هجرت، برای تمام نمازهای واجب خود، اذان میگفتهاست. در ایران، اغلب اذان را در آواز بیات ترک در گوشه روحالارواح میخواندهاند. در مراسم تعزیه، اگر اذان گفته شود، به آواز کردی است. اولین اذان سال در یکم هجری و در مدینه بود. در مسند ابوداود به اسناد صحیح از عبدالله پسر زید پسر عبد ربه انصاری آمده که او برای اولین بار پیشنهاد اذان را به محمد داده و محمد از او پذیرفته است.
محمد
ابوالقاسم محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم (۵۷۰ - ۶۳۲)، بنیانگذار و پیامبر دین اسلام است. درباره زندگی محمد گزارشهای فراوان و روشنی در متون تاریخی آمدهاست، ولی مانند هر شخصیت مهم تاریخی پیش از دنیای مدرن، تمام جزئیات زندگی او مشخص نیست. از اینروی که محمد، از تأثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ بشری است؛ زندگانی، اعمال و افکار او در طی قرنها، بین موافقان و مخالفانش محل اختلاف و منازعه بودهاست. در دوران جوانیاش، او را امانتدار میدانستند و «محمد امین» خطاب میکردند.
در قرون وسطی، محمد در تصور عمومی غربیان بت یا خدایی پنداشته میشد که توسط مسلمانان پرستیده میشود. پس از اصلاحات پروتستانی، تصور غرب از محمد تغییر کرد، و در نگاه عمومی آنان به شخصی متقلب، مکار و خودخواه تبدیل شد.
پیش از پیامبری
در جوانی همراه گروهی از جوانان قبایل دهگانه مکه، درصدد برآمده بودند تا با ایجاد گروهی از پاسبانهای داوطلب، اجازه ندهند تا حق ستمدیدگان توسط ستمکاران پایمال شود. نام پیمان این نیروهای داوطلب حلفالفضول (پیمان جوانمردان)، و محمد از شمار موسسان آن بود. او به این موضوع، که در جوانی در چنین نیرویی عضویت داشتهاست افتخار میکرد.
پیامبری در مکه
خدیجه همسرش، نخستین کسی بود که به وی ایمان آورد و پس از وی علی بن ابیطالب پسر عمو، و زید بن حارث پسر خواندهاش. شیعیان بر این باورند که طبق اسناد و مدارکی؛ محمد بارها در معرض عموم علی را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده که از مهمترین این اسناد به «زمان دعوت از نزدیکان» (عشیره الاقربین)، و به آخرین سفر حج در غدیر خم اشاره میکنند و میگویند که در آن زمان حتی عمر و ابوبکر و دیگر صحابه با علی بیعت کردهاند. سنیها این قضیه را منکرند، ولی علی را نیز همچون دیگر صحابه محترم میشمارند. و نیز گفته میشود که جعفر ابن ابوطالب، زید (تنها مسلمانی که بجز محمد، نامش در قرآن آمده)، ابوذر، ابوبکر و زبیر نیز از زمره دیگر نخست ایمان آورندگان به اسلام بودند.
اولین مسلمانان
پس از شخص محمد امین پیامبر اسلام اولین زن، خدیجه همسر وی، و اولین مرد، علی امام اول شیعیان، و سپس ابابکر، زید بن حارث، اباذر غفاری، سعد بن ابیوقاص، لبابه دختر حارث، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبیده جراح، عبدالله بن مسعود، عمار بن یاسر و سمیه مادر وی، در منابع با اختلاف در پسی و پیشی ذکر شدهاند.
محمد تا سه سال پس از بعثت دعوت خود را آشکار نکرد. اولین گروهی که محمد آنها را آشکارا به اسلام دعوت نمود، بستگان خودش بودند. پس از آن به کوه صفا رفت، و تمام قریش را به پذیرش اسلام فراخواند.
پس از مدتی سران قریش تصمیم به مقابله با وی گرفتند. اولین اقدام آنها گفتگو با ابوطالب بود. سران قریش پس از آنکه کمک خواستن از ابوطالب را بیهوده دیدند، تصمیم به یاری جستن از یهودیان مدینه گرفتند، ایشان، سه سؤال را برای پرسش از محمد، مطرح کردند و گفتند اگر وی پاسخ را بداند، در پیامبری او شکی نیست. محمد درست زمانی که سران قریش احساس پیروزی میکردند، پاسخ آن پرسشها را داد.
پیامبری در یثرب
بر پایهٔ روایتهای اسلامی، قریشیان برای کشتن محمد نقشهای را طرح کردند. محمد به کمک علی ایشان را گمراه کرد، و به همراه ابوبکر از مکه بیرون رفت. به این سان، در سال ۶۲۲ میلادی (برابر با سال سیزدهم پس از آغاز دعوت خود) وی به مدینه که آبادی بزرگی بود هجرت کرد. همراهانی که با وی از مکه به مدینه مهاجرت کردند مهاجران، و مردم یثرب که پیامبر و مهاجران را یاری رسانده بودند انصار نامیده شدند. این هجرت مبدا تقویم اسلامی شد.
به نوشته محمود طالقانی مسلمانان، معتقد به ذکر مشخصات پیامبری محمد در کتابهای مقدس پیش از او هستند، در حالی که یهودیان و مسیحیان چنین موضوعی را نپذیرفتند. او سبب هجرت اقوامی از یهودیان را به سرزمین حجاز، و سکونت در دهکدهٔ گمنام و بی نام و نشان یثرب را ناشی از همین پیشبینیها و پیشگوییها میداند.
مرگ
محمد چند ماه پس از حجة الوداع مریض شد، و چند روزی از سردرد و ضعف رنج برد. در روزی دوشنبه که محمد سخت بیمار بود و نتوانست از خانه بیرون رود، ابوبکر به پیشنمازی با مسلمانان نماز خواند. محمد سرانجام در همان روز دوشنبه ۲۸ صفر برابر با ۸ ژوئن ۶۳۲، در حالی که ۶۳ سال زیسته بود از دنیا رفت. پس از درگذشت محمد، ابوبکر وارد مسجد شد و آیهای از قرآن را با این مضمون خواند: «محمد نیست مگر فرستادهای که پیش از او فرستادگان آمده و رفتهاند؛ پس آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود به سوی گذشتگانتان بازخواهید گشت؟ و هر کس بازگردد به خدا آسیبی نمیزند، و خدا سپاسگزاران را پاداش میدهد. سپس گفت:
ای مردم، هر کس محمد را میپرستد، پس بداند همانا محمد مرده است و هر کس خدای محمّد را میپرستد، بداند که او زندهای است که هرگز نمیمیرد.
او را در خانه عایشه همسرش دفن کردند. مسجدی که بعدها به محل دفنش افزوده شد، به زیارتگاه مسلمانان تبدیل شد.»آلعمران ۱۴۴
خلفای راشدین
ابوبکر، از صحابه و دوستان محمد، برای نخستین بار، لقب «صدیق» را از او دریافت کرد. او، هنگامی که اسلام را پذیرفت، حدود ۴۰ سال سن داشت. پس از درگذشت محمد، اتحاد میان مهاجران، به خصوص زمینهسازی عمر و ابوعبیده بن جراح، کار را برای تصدی مقام خلافت توسط ابوبکر، هموار کرد. هر چند منذر بن ارقم در دفاع از علی بن ابیطالب سخن راند، ولی عدم حضور بنی هاشم باعث شد تا سرانجام، در حالی که علی بن ابیطالب، به تغسیل و تدفین ایشان مشغول بود اهل سقیفه کار را تمام کرده و از هر عملی که موجب سستی پایههای بیعت با ابوبکر شود، جلوگیری کنند.
عمر بن خطاب (به عربی: ابو حفص عمر بن الخطاب بن نفيل بن عبد العزي)، از قدرتمندترین خلفای راشدین و از بزرگترین فرمانروایان مسلمان در طول تاریخ اسلام میباشد که تحت فرمان او، سرزمین بینالنهرین و سوریه را فتح شده و استیلای بر پارس و مصر آغاز شد.. عمر پس از ابوبکر در سال ۶۳۴ میلادی، به خلافت رسید و نخستین کسی بود که لقب «امیرالمؤمنین» را برای خود برگزید. در منابع اهل تسنن ادعا شده است، در سال هفتم پس از مرگ محمد، عمر با ام کلثوم دختر علی ابن ابی طالب ازدواج کرد. ولی شیعیان ادعا میکنند که عمر قاتل فاطمه زهرا است و علی دخترش را هرگز به ازدواج قاتل همسرش درنیاورد. عمر بن خطاب، در طول ده سال خلافت خود، زندگی اقتصادی سادهای داشت و از تجمل گرایی سخت متنفر بود. بارها کارگزاران خود را به دلیل تجمل گرایی برکنار، توبیخ یا جریمه کرد. از جمله خصوصیات عمر بن خطاب سختگیری او در مورد غیر عرب بود؛ به عنوان مثال چنانچه در منابع اهل سنت ذکر شدهاست وی دستور داده بود که سهم بیت المال غیر عربها برابر سهم بردگانِ عرب باشد و نیز اگر مرد عرب از عجم زن گرفت و بچهای از این ازدواج به دنیا آمد، چنانچه آن بچه در بلاد عرب به دنیا بیاید از پدرش ارث میبرد و اگر در سرزمین غیر عرب به دنیا بیاید از پدرش ارث نمیبرد ویا از ورود غیر عربها به پایتخت حکومت اسلامی که شعار برابری نژادها را داشت منع کرد او توسط یک ایرانی به نام پیروز نهاوندی کشته شود. عمر، در اخرین روزهای عمر خود، شش تن از صحابه را مامور نمود تا در مدت سه روز خلیفه سوم را تعیین کنند. این شش تن، عبارت بودند از: علی بن ابیطالب، عثمان بن عفان، عبدالرحمن بن عوف، زبیر بن عوام، طلحة بن عبید اللّه و سعد بن ابیوقاص. عمر چنین دستور داد که:«اگر چهار نفر نظری دادند و دو نفر مخالف شدند، آن دو نفر را گردن بزن و اگر سه نفر توافق کردند و سه نفر مخالفت نمودند، سه نفری که عبد الرحمان در میان ایشان نیست، گردن بزن، و اگر سه روز گذشت و بر کسی توافق حاصل نکردند، همه ایشان را گردن بزن». در این سه روز مذاکرات زیادی انجام شد و نتیجه بین علی وعثمان مردّد شد. سرانجام، عبدالرحمن، عثمان را انتخاب کرد و عثمان، به خلافت رسید.
بخشش فراوان عثمان از بیت المال به خویشاوندانش که پیشاپیش توسط خلیفهٔ دوم پیش بینی شده بود، و مال اندوزی او، از علل طغیان مردم علیه او به شمار میرود. علاوه بر این دلایل، علی بن ابیطالب، بی تابی مردم در برافکندن عثمان از خلافت را دلیل دیگری بر قتل عثمان میداند. پس از کشته شدن عثمان به دست شورشیانی از مصر و کوفه و بصره، نظرها بر علی و طلحه بود. در این میان اهالی مصر متمایل به طلحه بودند و انصار، بصریان و کوفیان تمایل بر خلافت علی داشتند.
سرانجام، ابوالحسن علی ابن ابی طالب در ۱۹ ذیحجه سال ۳۵ برابر ۱۸ ژوئن ۶۵۶، به خلافت برگزیده شد.
علی علاوه بر اینکه در مسائل شرعی (بهخاطر وقوف بسیار زیاد او بر قرآن و سنت) و در فقه، تفسیر، سیاست، محل رجوع مسلمین (به خصوص خلیفه دوم) بود در سخنوری و ادبیات نیز چیره بود. مرتضی مطهری به نقل از محمد عبده سخن او را شیواترین سخن پس از قرآن میداند. به طوری که وابستگان بنی امیه، گفتارش را از حفظ میکردند، تا بیانشان شیوا شود.∗ بخشی از گفتارها و نوشتارهای وی در کتابی به نام نهج البلاغه جمعآوری شد. به گفتهٔ اروینگ، علی، شخصی دلیر، سخنور و بخشنده بود.
خلفای اموی، عباسی و فاطمی
پس از صلح حسن و معاویه، حکومت به بنی امیه و سپس به بنی عباس رسید. عبدالرحمان سوم و جانشینانش در آندلس، فاطمیان، حفصیان و مرینیان نیز خود را جانشین محمد میدانستند. سلاطین عثمانی هیچگاه رسماً خلیفه نبودند. تنها عبدالمجید دوم از ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۴ خود را خلیفه تمامی مسلمانان خواند.
مذاهب اسلامی
مسلمانان به دو مذهب عمده شیعه و سنی بخش میشوند. هر یک از این دو فرقه انشعاباتی دارند. برای نمونه صوفیگری در میان شیعه و سنی وجود دارد.
شیعه
شیعیان بر این باورند که امام و جانشین پیامبر اسلام از راه نص شرعی تعیین میشود و امامت علی، نخستین امام شیعیان و دیگر امامان شیعه نیز از راه نص شرعی ثابت شدهاست. اصول دین در تشیّع پنجگانهاست و علاوه بر سه اصل دین توحید، نبوت و معاد، به دو اصل دیگر یعنی عدل و امامت نیز باور دارند:
عدل:یعنی اعتقاد به عدالت خدا
امامت:یعنی اعتقاد به ضرورت فرستادن امامان از سوی خدا برای راهنمایی بشر.
مهمترین مذاهب شیعه، عبارتند از دوازدهامامی، اسماعیلیه، زیدیه، کیسانیه، واقفیه و فطحیه.
اهل سنت
اهل سنت بر این باورند محمد، پیامبر اسلام، پس از خود جانشینی تعیین نکرد و پس از فوت محمد مسلمانان آن زمان بر اساس شورا یک تن را به عنوان خلیفه مسلمین انتخاب کردهاند. در آغاز در سقیفهٔ بنی ساعده، ابوبکر را که از صحابه (یاران) و نزدیکان محمد بود و در میان مسلمانان محبوبیت و اعتبار زیادی داشت، برای خلافت پس از محمد بر جامعه نوبنیاد مسلمانان انتخاب کردند. سنیان به چهار مکتب فقهی عمده که عبارتند از: حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی تقسیم میگردند.
دیگر فرقههای اسلامی
اسلام در جهان
پیامبر اسلام زمانی که در مدینه بود، برای سران امپراتوریهای جهان نامه نگاری کرد و آنها را به اسلام دعوت نمود. یکی از این نامهها خطاب به خسرو پرویز شاه ایران بود. پس از درگذشت محمد، مسلمانان در زمان خلیفه دوم به فرمان عمر، به ایران حمله کردند. و طی تقریباً ۱۰ سال ایران جز نواحی گیلان و مازندران گشوده شد.
اسلام به سرزمینهایی با زبان و فرهنگ متفاوت پا گذاشت. مردمان این سرزمینها که ندای برابری و بالندگی اسلام آنان را جذب کرده بود، برای فهم بیشتر کلام خدا به فراگیری زبان عربی پرداختند. به این ترتیب، برای نخستینبار یک زبان بینالمللی در گسترهٔ وسیعی از جهان رایج شد که به گسترش دانش کمک زیادی کرد. زبان مشترک باعث شد که هیچ دانشمندی در سرزمینهای اسلامی، احساس غربت نکند و برای دانشاندوزی به شهرهای مختلف سفر کند. نگارش کتاب به زبان عربی باعث شد هر دانشمندی از دستاوردهای علمی دانشمندان دیگر آگاه شود و ارتباط علمی، که برای پیشرفت دانش اهمیت زیادی دارد، امکانپذیر شود. ترجمهٔ آثار علمی تمدنهای پیشین به عربی باعث شد که برای نخستین بار بخش عمدهای از دستاوردهای علمی و فرهنگی بشر تا آن زمان، کنار هم قرار گیرد.
اسلام و دیگراندیشهها
مسلمانان بر این باورند که خدا پیام خود را از راه وحی بر محمد و پیامبران دیگر از جمله آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی فروفرستاد.
در واقع مسلمانان معتقدند که دین خدا در اصل از آدم تا محمد یکی است و این اصول در قرآن گردآمدهاند. متون اسلامی اینگونه بیان میکنند که یهودیت و مسیحیت مشتقاتی از تعالیم ابراهیم بوده و در نتیجه از دینهای ابراهیمی به شمار میآیند. قرآن، از یهودیان و مسیحیان (و دیگر معتقدان به ادیان با منشأ الهی) به صورت «اهل کتاب» یاد میکند.
منتقدان
علی دشتی در کتاب «۲۳ سال» عقاید پایه مسلمانان را مورد انتقاد قرار داد که قرآن از سوی خدا فرستاده نشده و تنها سخنان محمد و از روی وجدان پاکسیرت وی بودهاست و قرآن چیز تازهای برای ارائه نداشته بلکه تنها افکار و عقاید دیگر را به شکل خودش گردآوری کرده و با سخنان شخصی محمد خود را مدعی کلامخدابودن دانستهاست. البته پاسخهای فراوانی برای این کتاب توسط محققان و دانشمندان علوم اسلامی داده شدهاست.
شجاعالدین شفا هم در کتابهای «تولدی دیگر» و «پس از ۱۴۰۰ سال» ادیان سامی و دین اسلام را نقد کردهاست.احمد کسروی هم از منتقدان اسلام است.
آداب
آداب یا اتیکت (به فرانسوی: Étiquette) مجموعهای از ضوابط و قواعد رفتاری است که در هر جامعه، طبقه و یا گروه انتظار انجام آنها میرود و نماد تربیت و هنجار محسوب میگردد. کلمه اتیکت اولین بار در حدود ۱۷۵۰ میلادی از زبان فرانسوی وارد انگلیسی شد. مابین سالهای ۱۵۰۰م و ۱۹۰۰ م در مدارس اروپا٬ قواعد و رموز آداب اجتماعی به کودکان در مدارس آموخته میشد.
آداب بستگی زیادی به فرهنگ و زمان مربوط به آن دارند و در درون فرهنگ تکامل و یا حتی تعادل مییابند. آداب مناسب در یک فرهنگ ممکن است در فرهنگ دیگر ناپسند و یا تعجب آور باشد. مثلاً در کشور چین برداشتن آخرین لقمه غذا از سفره ناپسند است ولی در آمریکا از مهمان انتظار میرود به نشانه سپاسگزاری میزبان، تمام غذایی که به او داده میشود را تمام کند. موضوع آداب برای هزاران سال نویسندگان و متفکران را به خود مشغول کردهاست. نوشتههای دربارهٔ آداب را میتوان درمصر باستان در سال ۲۳۷۵ قبل از میلاد، در روم و یونان باستان و سخنان کنفسیوس پیدا کرد.
در ایران پیش از ورود اسلام از کتاب شایست نشایست به عنوان مرجعی برای آداب مناسب اجتماعی و مذهبی استفاده میشدهاست.
نمونه
در آداب صرف غذا: پیشخدمت برای سرو غذا باید در سمت چپ میهمان و یا مشتری قرار گیرد و برای برداشتن بشقاب استفاده شده در سمت راست قرار گیرد. همیشه کارد سمت راست بشقاب قرار میگیرد و تیغه کارد بسمت داخل و بسمت بشقاب چیده میشود. دور از ادب است نوشیدن آب درون گیلاس مربوط به نوشیدنی مانند شراب و غیره. در مجله آمریکایی ریدرز دایجست برای آداب غذا خوردن آمدهاست: اگر در یک وعده غذایی با هشت نفر یا کمتر پشت یک میز غذاخوری نشستهاید، صبر کنید تا به شما تعارف زده شود و پیش از میزبان شروع به غذا خوردن نکنید. در میزهای بزرگتر و بیش از ۸ نفر مانعی نیست که پیش از دیگران آغاز کنید.
در آداب معاشرت: برای معارفه همیشه شخص مهمتر از نظر جایگاه اجتماعی٬ تحصیلی یا سنی باید خود را معرفی نماید. برای فشردن دست دور از ادب است که اینکار را نشسته انجام داد٬ باید برخاسته و دست شخص مقابل را فشرد٬ این مورد برای مردان از بایدها بوده ولی بانوان میتوانند بدون برخاستن دست دهند. نیز هنگامیکه شمارا به کسی معرفی میکنند بهتر است دست را دراز نمود ونه منتظر شروع از طرف شخص مورد معرفی ایستاددر جایی دیگر از این مجله در خصوص آداب معاشرت آمدهاست: وقتی زودتر به دربی رسیدی آن را برای نفر بعدی که در حال آمدن است باز نگاه دار..
نیز در یک دعوت رسمی برای شام یا ناهار بهتر است از بردن تحفه مانند شکلات و شیرینی خودداری نمود چراکه نظم منوی غذایی میزبان را به هم میزند. بهتر است یک بطری شراب برای دسر به عنوان تحفه و احترام در هنگام ورود به میزبان هدیه شود.
سنت
سنت عبارت از باور یا رفتاری است که در یک گروه یا جامعه از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود، دارای معنای نمادین یا اهمیت ویژهای است و ریشه آن به گذشته برمیگردد. تعطیلات عمومی و نیز لباسهای غیرمنطقی اما به لحاظ اجتماعی معنیدار (مانند کلاهمویی که قضات در برخی کشورهای غربی در دادگاهها بر سر میگذارند) نمونههای بارزی از سنت هستند. حتی هنجارهایی نظیر سلام و احوالپرسی کردن نیز سنت تلقی میشوند. سنتها میتوانند در طول هزاران سال به حیات خویش ادامه دهند یا اینکه گسترش پیدا کنند. در عین حال سنتهایی هم هستند که به دلایل سیاسی یا فرهنگی در طول مدت کوتاهی ایجاد شدهاند.
برخی زمینههای مطالعاتی دانشگاهی نظیر انسانشناسی و زیستشناسی نیز واژه سنت را اخذ کردهاند تا در زمینه آکادمیک خاصتری از آن بهره جویند.
واژه شناسی
سنّت یا تراداد در لغت به معنای روش و شیوه است. . تراداد گرته برداری از واژه ی tradition می باشد که از واژه لاتین tradere مشتق شده است. این واژه از دو جز Trans و dare ساخته شده و به معنی تحویل دادن می باشد . تراداد نیز از پیشوند ترا و فعل دادن تشکیل شده است و به معنی آن چیزی است که از پیشینیان به تحویل داده شده است .
پیش از قرنهای هفدهم و هجدهم افکار و آثار خلاقه دانشمندان و هنرمندان بزرگ دوره رنسانس و نوابغ نامدار قرون پانزدهم و شانزدهم نظیر لئوناردو داوینچی، جوردانو برونو، گالیله، کوپرنیک و همچنین کاردانو، والا، کامپانلا، و توماس مور شالودههای محکمی برای تدارک خردگرایی ریخته بود.
نیکولاس کوپرینک، منجم ایتالیایی، ادعا میکند که خورشید مرکز منظومه شمسی است، نه زمین. لئوناردو داوینچی (۱۵۱۹- ۱۴۵۲م) یکی از هنرمندان، دانشمندان و مخترعین برجسته ایتالیا در عصر رنسانس بود. طرحهای مبتکرانه او برای ساخت سلاحهایی مانند توپهای بخار، ماشینهای پرنده و ادوات زرهی چندین قرن جلوتر از زمان خود بودند. بسیاری از آنها هرگز ساخته نشدند.
فلورانس تحت فرمانروایی لورنتسو مرکز نوزایی گردید. نیکولو ماکیاولی (۱۵۲۷- ۱۴۶۹م) نویسنده سیاسی، لورنتسو را اینگونه توصیف میکند:«بزرگترین حامی ادبیات و هنر که هیچ پادشاهی تاکنون مانند او را ندیدهاست».
نیکولو ماکیاولی (۱۵۲۷- ۱۴۶۹م) در دوره نوزایی فلورانس رشد کرد. بزرگترین کتابش، شهریار (۱۵۱۳م) پند نامهای به سیاستمداران بود. او عقیده داشت که برای حفظ قدرت، یک شهریار باید بیرحم بوده و برای رسیدن به این مطلوب از ارتکاب هیچ عمل زشتی دریغ نورزد. نظریات ماکیاولی وی را نماد سیاست بدبینانه ساخت، عدهای او را پدر علم سیاست میدانند.
نوزایی یا رنسانس جنبش فرهنگی مهمی بود که آغازگر دورانی از انقلابهای علمی و اصلاحات مذهبی و تغییرات هنری در اروپا شد. عصر نوزایی دوران گذار بین قرون وسطی و دوران نوین است. معمولاً شروع دوره نوزایی را در قرن چهاردهم در شمال ایتالیا میدانند. این جنبش در قرن پانزدهم شمال اروپا را نیز فراگرفت.
دانش و هنر پیشرفتهای عظیمی در ایتالیای سدهٔ پانزدهم و شانزدهم بوجود آوردند. این احیای فرهنگی به رِنُسانس مشهور شدهاست. دانشمندان و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام از میراث اصیل روم و یونان با دیدی تازهتر به جهان مینگریستند.
عصر خرد
عصرخرد در تاریخ فلسفه اروپا، اصطلاحی است که در ارتباط با متفکرانِ نخستینِ قرنِ هفدهم میلادی از جمله دکارت، اسپینوزا، و گوتفرید لایبنیتز به کار میرود. جامعه به پیش میرود و همراه با پیشرفت تمدن و ترقی دانش و فن، اندیشه انسان نیز سیر تکاملی به خود را میپیماید. در قرنهای هفدهم و هجدهم فلسفه که گرایش دارد از علم مایه بگیرد و به دست آوردهای آن متکی باشد وارد مرحله تازهای میشود. جامعه بشری در جهت سرمایه داری و شناخت بشری در جهت بسط علوم طبیعی رشد میکند. اینها پایههای اجتماعی و معرفتی فلسفه را در این دوران تشکیل میدهند. فلسفه بر این پایه مجدداً شکوفا میشود و خردگرایی یا عقلگرایی آشکار میشود. خردگرایی به معنی تکیه بر اصول عقلی و منطق در اندیشه و گفتار است.
فلسفه دوران نوین
واژه خردگرایی (rationalism) هنگامی که در ارتباط با متفکرانِ قرنِ هفدهم از جمله دکارت، اسپینوزا، و گوتفرید لایبنیتز به کار رود به معنایِ باور به عقل به عنوانِ تنها منبعِ معتبرِ شناخت است. آنچه که تجربه و مشاهده به ما میگوید بسیار متزلزل تر از آن است که بشود به آن اعتماد نمود. در هلند، فرانسه، انگلستان، ایتالیا و روسیه مکاتب مختلف فلسفی با درجات گوناگون پی گیری منطقی و درک ماتریالیستی طبیعت پدید میآید.
هومانیستها (انسان گرایان) و (فلاسفه طبیعت) قرون هفده و هجده نقش بزرگی در تاریخ فلسفه ایفا کردهاند. کافی است نامهای فرانسیس بیکن، هابس، دکارت، اسپینوزا و گوتفرید لایبنیتز، لومونوسف، دیدرو و ولتر را یادآوری کنیم تا اهمیت مکاتب فلسفی این دوران آشکار شود.
نظریات این فلاسفه نیز نمیتوانست ماتریالیسم پی گیر و جامع باشد زیرا شرایط اجتماعی و امکانات علمی هنوز آماده نبود و این محدودیت تاریخی ناگزیر نمیگذاشت نظریات مربوطه در چارچوب معینی فراتر رود.
در این دوران فلسفه ایده آلیستی را در وجود سیستم عقاید جرج برکلی اسقف مذهبی و هیوم مییابیم. فلاسفه تجربهگرایی (empiricism) انگلیسی به این نتیجه رسیدند منشا شناخت بشر درواقع تماماً از تجربهٔ حسی و حواسِ پنجگانهاست و نه از عقل. همین امر دلیلِ ناکامیِ تلاشهایِ قبلی برایِ اثباتهایِ دقیق و بینقص بودهاست. از جمله مهمترین تجربهگرایان جان لاک، جرج برکلی و هیوم هستند.
عصر روشنگری
عصر روشنگری در تاریخ فلسفه اروپا، اصطلاحی است که برای فلسفه قرنِ هجدهم میلادی به کار میرود. با الهام ازانقلاب در فیزیک که با قانون حرکت نیوتن آغاز یافت متفکرین روشنگری استدلال داشتند که تفکر روشمند مشابه آن میتواند در همهٔ شکلهای فعالیتهای بشر به کار بسته شود. از اینرو عصر روشنگری به انقلاب علمی در جامعه سرمایه داری پیوند یافتهاست. برای هردو حرکت تجربهگرایی و خردگرایی اهمیت داشت. در این دوران جامعه بشری در جهت سرمایه داری و شناخت بشری در جهت بسط علوم طبیعی رشد میکند. دیدرو، ولتر، روسو، مونتسکیو، کانتو ساد از فیلسوفان عصر روشن گری اند.
فلسفه معاصر
عصر روشنگری به عنوان یک حرکت فقط در آلمان، فرانسه، انگلستان و اسپانیا رویداد اما به زودی به دیگر جاها گسترش یافت. بسیاری از به وجود آورندگان آمریکا سخت تحت تآثیر آرمانهای دوره روشنگری به خصوص در مذهب، اقتصاد و حوزهٔ دولت داری قرار داشتند.
در قرنِ هجدهم فیلسوف معروف آلمانی کانت برایِ سنتز خردگرایی و تجربهگرایی تلاش نمود. کانت بخشهایی از معرفت را که در عقل ریشه داشتند از بخشهایی که ناشی از تجربیات بودند جدا نموده و ادعا کرد که سهمِ هر یک را میتوان بدقت مشخص نمود. تأثیرِ متقابل و مکملِ این دو عنصر را نیز میتوان تشخیص داد. این معرفتشناسی منجر به آن میشود که برایِ شناخت مرزهایی تعیین شود؛ مرزهایی که فراتر از آنها سخن گفتن بیاساس خواهد بود. کانت میخواست ایده آلیسم را با ماتریالیسم آشتی دهد و از این رو فلسفه او با تمام ساختمان نابغانه و پر ارزشش دارای خصلت ناپی گیر ماتریالیستی و حاوی عناصر فراوان ایده آلیستی است. کانت بنیان گذار فلسفه کلاسیک آلمان و اندیشمند دورانسازی است که تأثیر عمیق و دراز مدتی بر اعقاب خویش نهادهاست.
فلسفه کلاسیک آلمان
یک مرحلهٔ بسیار مهم تکامل تاریخی فلسفه در جامعهٔ سرمایه داری، پیدایش فلسفه کلاسیک آلمان در قرن نوزدهم است. فلاسفهای چون کانت، فیشته، شلینگ، هگل و فویرباخ نمایندگان برجسته جریانات مختلف این فصل مهم تکامل تفکر فلسفی هستند. در این دوران بورژوازی آلمان راه ویژهٔ رشد خود را میپیمود و علوم تجربی و ریاضی آن عصر تکامل چشمگیری یافته و فلسفه فرانسه و انگلستان عمیقا در افکار تأثیر کرده بود. این عوامل ریشههای اجتماعی و معرفتی تکامل فلسفه را در آلمان تشکیل میدهند.
هگل که بزرگترین نمایندهٔ فلسفه کلاسیک آلمان است ایده آلیست عینی است. فلسفه هگل دارای یک هستهٔ معقول است که درک روند دیالکتیکی تغییر و تحول واقعیت است. منتهی هگل این روند را نه سیر تکاملی ماده بلکه سیر ایده مطلق میدانست. ایدهای که از خود خارج شده و پس از یک دوره تحول بار دیگر به خود باز میگردد. شالوده طبیعت و جامعه به عقیده او ایده مطلق و روح جهانی است. بنابر این اسلوب فلسفه هگل دیالکتیکی است ولی محتوی آن ایده آلیستی است. به همین جهت هگل نتوانست یک سیستم فلسفی علمی و حتی در متدولوژی واقعا علمی ایجاد کند. او تنها روح مطلق و مقولات و مفاهیم را در حرکت مداوم میدید و به دیالکتیک طبیعت و جامعه پی نبرد.
لودویک فویرباخ فیلسوف دیگر آلمانی (۱۸۲۷-۱۸۰۴) علیه محتوی ایده آلیستی فلسفه هگل برخاست و یک سیستم ماتریالیستی ایجاد کرد. برای فویر باخ طبیعت شالوده هستی و پایه سیستم فلسفی اوست. طبیعت، انسان و شعور را میآفریند. او فلسفه تهی از طبیعت را پوچ و توخالی میدانست. ولی فویر باخ در هماوردی با ایده آلیسم هگلی، دیالکتیک - یعنی تئوری به غایت ارزمند حرکت دائمی و تکامل بی پایان را - هم به همراه ایده آلیسم هگل به دور انداخت و نتوانست این دو را از هم جدا کند.
نظریات فلاسفه روس در قرن نوزدهم
آموزش فلاسفه روس در قرن نوزدهم نیز از فصول برجسته تکامل فلسفهاست. در آثار هرتسن، بلینسکی، چرنیشفسکی، دابرولیوبوف، نه تنها تفکر ماتریالیستی بلکه عناصری از اسلوب دیالکتیک نیز منعکس است. آنها در مسائل اجتماعی به نوعی سوسیالیسم تخیلی باور داشتند و در زمینه هنر اندیشههای والا عرضه نمودند.
دین
دین، آیین، کیش یک جهان بینی و مجموعهای از باورها است که میکوشد توضیحی برای یک رشته از پرسشهای اساسی مانند چگونگی پدید آمدن اشیا و جانداران و آغاز و پایان احتمالی چیزها، و چگونه زیستن ارائه دهد. ادیان فراعقلی اند، یعنی بخشهایی از آن مستقل از عقل و بر مبنای عشق و اعتقاد است.
شمار دینها در میان انسانها بسیار زیاد است و این ادیان توضیحات بسیار متفاوت و داستانهای پرشماری را در راه کوشش برای یافتن پاسخ به معماهای یاد شده مطرح میکنند.
در باور دینداران، موجود یا موجوداتی که فراتر از قوانین جاری طبیعت هستند این جهان را آفریده و بر آن فرمانروایی میکنند و انسان میتواند از راه پرستش او/آنان از واکنش آن موجود یا آن چند موجود استفاده نماید و به درجهای از حس امنیت و آرامش برسد. درباره اینکه «موجود آفریننده» مورد نظر ادیان چه خصوصیاتی دارد و تعداد و صفات و اهداف آنها چیست و طول عمر و ابعاد و شمار پیامآوران آنها چه تعداد و اندازهاست در میان ادیان اختلاف نظرهای بسیار زیادی وجود دارد.
مجموعه دین از دو بخش تشکیل شدهاست:
۱) آموزهها و گزارههای اعتقادی (هستها /اصول)
۲) دستورهای عملی، اخلاقی و ارزشی که بر پایه آموزههای اعتقادی استوار شدهاند (بایدها /فروع).
در ادیان مختلف، این آموزههای اعتقادی تلاش میکنند تا پاسخی برای درک معماهای هستی و آنچه درک نشدنی است (بینهایت، مرگ) فراهم کنند.
واژههای دیگری مانند کیش و مذهب گاه به همان معنی دین و گاه به معنی زیرشاخههایی از یک دین بکار میروند.
دین یا اصطلاحاً «آسمانی» است یعنی پیامبر ی آمده و مدعی این است که هر چه آورده از طرف آنچه وی خدا مینامد سرچشمه گرفته یا «آسمانی» نیست یعنی حاصل افکار و عقاید یک انسان میباشد. از گستردهترین دینهای جهان میتوان از دینهای ابراهیمی نام برد. دینهای ابراهیمی که همه از یک ریشه و منطقهٔ خاور میانه سرچشمه میگیرند عبارتاند از اسلام، مسیحیت و یهودیت. دینهای بابی و بهائی نیز از این دسته و از ادیان نوین هستند.
از دینهای بزرگ دیگر در جهان میتوان از بوداگرایی، هندوگرایی و آیین کنفوسیوسگرایی نام برد. ادیان لزوماً خدامحور نیستند ولی به نظر میرسد تمام ادیان معتقد به ماوراء طبیعت باشند.
دینهای کهن فراوان دیگری نیز وجود دارد مانند زرتشتیگری، مانیگری، مهرپرستی و جز اینها.
تعریف دین
امیل دورکیم در صور بنیانی حیات دینی با بر شمردن تعاریف رایج در ارتباط با دین همچون: «دین به مثابه دیدگاهی اعتقادی در رابطه با مواردی که در قالب علم نمیگنجد» و «دین به عنوان دستگاهی برای تنظیم روابط با موجودات خاص همچون خدایان، شیاطین، فرشتگان، ارواح و...» به رد این تعابیر میپردازد و دین را بدین گونه تعریف میکند:
دین عبارت است از دستهای همبسته از باورها و اعمال مربوط به امور لاهوتی (مجزا از امور ناسوتی) که این باورها و عقایدو روشهایِ ثابت و غیرِ قابلِ تغییرِ همه کسانی را که پیرو آنها هستند در یک اجتماع اخلاقی واحد به نام امت متحد میکند.
ریشهشناسی واژهٔ دین
واژهٔ دین فارسی ریشهٔ ایرانی دارد و در فارسی میانه هم دین (با یای مجهول) بوده است. * در سانسکریت و گاتها و دیگر بخشهای اوستا مکرر واژهٔ «دئنا» آمده دین در گاتهابه معانی مختلف کیش، خصایص روحی، تشخص معنوی و وجدان بکار رفتهاست و بمعنی اخیر دین یکی از قوای پنجگانهٔ باطن انسان است واژهای دین از واژه اوستایی دَئِنا ریشه میگیرد. خود واژه دئنا به ریشه کارواژه «دا» به معنی اندیشیدن و شناختن میرسد. در اوستا واژهٔ دئنا به معنی دین و نیز نیروی ایزدی بازشناسی نیک از بد گزارش شدهاست. در زبان اوستایی و نیز پارسی میانه به همکردها (ترکیبها) یی گوناگونی از این واژه بر میخوریم مانند: دین آگاهی، دین بُرداری (نمایش دینی)، دینکرد (کردار دینی)، دین یشت (نام شانزدهمین یَشت از یشتهای بیست و یکگانه اوستا) و جز اینها.
البته نظریه دیگری نیز میگوید که از واژه دئنا گرفته شدهاست که به معنای وجدان است. عبدالحسین زرینکوب در کتاب قلمروی وجدان در مورد دین بحثی میکند که دین در اصل همان وجدان انسانها است
دین مجموعهای از نظامهای فرهنگی، اعتقادی و جهان بینیهایی است که با ایجاد نمادهایی، انسان را به ارزشهای روحانی و گاه به ارزشهای معنوی ارتباط میدهد. بیشتر ادیان با شرح روایات، الگوها، سنن و تاریخهای مقدسشان قصد دارند که به زندگی معنا دهند یا به هستی شناسی بپردازند. آنها مایلند تا اصولی اخلاقی، دینی یا یک سبک زندگی بهتری از ایدههایشان را دربارهٔ ماهیت انسان و جهان هستی ارائه دهند.
گاهی اوقات واژهٔ دین با ایمان یا نظام اعتقادی اشتباه گرفته میشود، اما دین با باور شخصی که جنبهٔ عمومی دارد متفاوت است. اکثر ادیان رفتارهایی همچون مراحل سلوک روحانی، تعریفی که پیروان یا اعضای همان دین از آن دارند، مجامع عمومی، نشستهای منظم مذهبی یا خدماتی که به منظور حل مشکلات یا عبادات انجام میشود مکانهای مورد احترام (چه طبیعی باشد یا بنا شده) و یا کتابهای مقدس سازماندهی میشوند. اعمال مذهبی یک دین همچنین ممکن است شامل آیینها، مراسم یادبود از نعمتهای یک خدا یا خدایان، قربانیها، جشنها، ضیافتها، بیخودی، تشرّف، مراسم تدفین، خدمات ازدواج و نکاح، مراقبه، موزیک، هنر، رقص، خدمات عمومی یا دیگر جنبههای فرهنگی انسان شود.
توسعهٔ دین فراخور فرهنگهای مختلف اشکال مختلفی به خود گرفتهاست. برخی ادیان تأکید را بر باورها قرار دادهاند در حالیکه ادیان دیگر بر اعمال تکیه دارند. برخی ادیان روی تجربیات دیداری، ایمان فردی تمرکز دارند در حالیکه دیگر ادیان فعالیتهای جمعی دینی را ارزشمندتر میدانند. برخی ادیان ادعا میکنند که جهانی هستند، باید به قانونها و جهانبینیشان اعتقاد داشته باشند، در حالیکه ادیان دیگر فقط بوسیلهٔ یک گروه کاملاً مشخص یا محدود فعالیتهای خود را انجام میدهند. در بسیاری از جاها دین با سازمانهای عمومی همچون آموزش و پرورش، بیمارستانها، خانواده، حکومت و سلسله مراتب سیاسی آمیخته شدهاست. انسانشناسانی مثل جان مونوگان و پیتر جاست اظهار میکنند: «واضح به نظر میرسد یکی از کمکهایی که دین به ما میکند تا انجام دهیم درگیر شدن با مشکلات زندگی انسانی است، مشکلاتی که مهم، پایدار و غیرقابل تحملند. یک روش مهمی که باورهای دینی برای انجام این کارها به ما کمک میکنند فراهم آوردن یک دسته از ایدهها دربارهٔ چگونگی و چرایی این جهان است که با کنار هم قرار دادن آنها به انسانها اجازه میدهد که خود را با نگرانیهایشان سازگار کنند و با بد اقبالیهایشان روبرو شوند.
برخی مطالعات آکادمیک که این موضوع را مورد مطالعه قرار دادهاند دین را به سه بخش تقسیم کردهاند: ادیان جهانی، یک اصطلاحی است که به فرهنگهای سرتاسری، باورهای ملی اشاره میکند: ادیان بومی، که به گروههای دینی فرهنگی خاص اشاره میکند و جنبشهای مذهبی جدید که به باورهای تازه توسعه یافته اشاره میکند. یک نظریهٔ پیشرفتهٔ آکادمیک دین، ساختارگرایی اجتماعی، میگوید که دین یک مفهوم جدیدی است که همهٔ اعمال معنوی و عبادی پیروانش را یک مدلی شبیه به دین ابراهیم میداند که همانند یک سیستم منظمی به تفسیر واقعیت و دفاع از وجود انسانی کمک میکند، بنابراین دین، بعنوان یک مفهوم، برای فرهنگهای غیرغربی که بر پایهٔ چنین سیستمی بنا نهاده نشدهاند، یا برای سیستمهایی که ساختار سادهتری دارند به صورت نامناسب بکار برده شدهاست.
دین (از واژهٔ فرانسوی religion به معنای“ جامعه دینی” و واژهٔ لاتین religionem (اسم religio) به معنای “احترام به چیزی مقدس، احترام به الهه ها”، “تعهد، رابطه بین بشر و الهه ها”) ریشه در واژهٔ لاتین religio دارد، ریشههای اصلی آن نامشخص هستند. یک احتمال، ریشه یابی از واژهٔ مشابه le-ligare است، یعنی تفسیر منسوب به سیسرو که Lego "خواندن"، یعنی re (دوباره) و lego در مفهوم "انتخاب کردن"، "دوباره مرور کردن" یا "با احتیاط اندیشیدن" را بهم مرتبط میسازد. پژوهشگران معاصر مانند تام هارپور و جوزف کامپ بل ریشه یابی ازLigare "پیوند داشتن، رابطه داشتن" را احتمالاً از واژهٔ پیشوندی re-ligare، یعنی re (دوباره) و ligare " رابطه داشتن" میسر میسازند که سِنت آئوگوستین آن را حائز اهمیت ساخت، که البته پس از تفسیر لاکتانتیوس قرار گرفت. کاربرد قرون وسطایی جایگزین مسلک یا طریقه در تعیین جوامع متحد مانند فرقههای رهبانی میشود: "در مورد 'آیین' جمعآوری پشمهای طلائی گوسفند نر آسمانی توسط شوالیه در دین آویس میشنویم".
زبانشناس ماکس مولر معتقد است ریشهٔ واژه انگلیسی "religion"، واژهٔ لاتین religio، در ابتدا تنها در معنای " احترام به خدا و الهه، اندیشهٔ محتاطانه دربارهٔ موضوعات الهی، تقوا"(که بعدها سیسرو آن را ریشه یابی کرد که دلالت بر "پشتکار" داشت) به کار میرفت. ماکس مولر اکثر فرهنگهای دنیا از جمله مصر، ایران، و هندوستان را در این برههٔ تاریخی دارای ساختار قدرتی مشابه توصیف کرد. آنچه که امروزه دین باستانی نام دارد، "شرع" میباشد.
اکثر زبانها دارای واژگانی هستند که میتوان آنها را "دین" ترجمه کرد، ولی ممکن است کاربردهای متفاوتی داشته باشند، و بعضی زبانها هیچ واژهای برای دین ندارند. مثلاً، واژهٔ سانسکریت dharma، را گاهی "دین" ترجمه کردند که به معنای شرع است. در جنوب آسیای باستان، مطالعهٔ شرع شامل مفاهیمی مانند ریاضت کشیدن برای رسیدن به تقوا و انجام آداب و رسوم تشریفاتی و عملی بود. در ژاپن قرون وسطایی، رابطهٔ مشابهی بین "قانون امپراتوری" و قانون جهانی یا "قانون بودایی" وجود داشتهاست، ولی این قوانین بعدها به منابع مستقلی از قدرت تبدیل گشتند.
در زبان عبری، معادل دقیقی برای "religion" وجود ندارد، و یهودیت بین هویتهای دینی، ملی، نژادی، یا قومی تمایزی قائل نمیشود. یکی از مفاهیم اصلی آن، "halakha" است که گاهی "شرع" ترجمه میشود، که راهنمای انجام تکلیف دینی و اعتقاد و اکثر جنبههای زندگی روزمره میباشد. استفاده از اصطلاحات دیگر مانند اطاعت از خدا یا اسلام نیز بر مبنای تاریخچهها و واژگان خاصی میباشد.
خاستگاهها
نظریههای زیادی در مورد خاستگاههای دین وجود دارد. گِرِگ ام. اپستاین، کشیش رشتهٔ انسانیت در دانشگاه هاروارد، اظهار میدارد که "لزوماً اکثر ادیان بزرگ دنیا مبتنی بر این اصل هستند که موجودات و نیروهای الهی میتوانند نشانهٔ عدالت در ماوراءالطبیعه باشند که در طبیعت قابل رؤیت نیستند. به عقیدهٔ انسان شناسان جان موناگان و پیتر جاست،
به نظر میرسد اکثر ادیان دنیا به منزلهٔ نهضتهای تجدید حیات ظهور کردهاند، همانطور که بینش پیامبر صاحب کرامت، تصورات افراد را تحریک میکند؛ افرادیکه به دنبال پاسخ جامع تری برای مشکلات خود هستند بیش از آنکه احساس کننداعتقادات روزانه این مشکلات را بوجود آوردهاند. افراد صاحب کرامت در اکثر زمانها و مناطق دنیا ظهور یافتهاند. به نظر میرسد کلید دستیابی به موفقیت بلند مدت - و اکثر نهضتها با تأثیری تقریباً بلند مدت همراه هستند- ارتباط نسبی با پیامبرانی دارند که با ترتیب حیرت انگیز ظهور میکنند، ولی بیشتر با افزایش گروهی از حامیانی مرتبط است که میتوانند نهضتی را رسمیت بخشند.
اساطیرخاستگاهادیان مختلف
برای آشنایی با دین باید ابتدا با مفهوم اسطوره آشنا شد زیرا چنانچه که میدانیم بسیاری از داستانهایی که در دین عنوان میشوند مثل؛ آفرینش اولین انسان، مرگ و ... ریشه در تاریخ و اساطیر یک قوم دارند.
اسطوره کلمهای معرب است که از واژه یونانی هیستوریا (historia) به معنای"جستجو، آگاهی و داستان" گرفته شده است. برای بیان مفهوم اسطوره، در زبانهای اروپایی از واژه "myth" به معنای افسانه و قصد و شرح و خبر استفاده شده است. اسطوره را باید داستان و سرگذشتی مربوط به فراسوی جهان مادی و ملموس دانست؛ که معمولاً اصل آن معلوم نیست. در اسطوره وقایع دوران اولیه آفرینش نقل میشود. به عبارت دیگر سخن از آنست که چگونه هر چیزی پدید میآید و به هستی خود ادامه میدهد؟ این دقیقاً یک سوال فلسفی است اما اسطورهها و افسانهها به این سوال از طریق تخیلات پاسخ میدهند نه از روی منطق. شخصیتهای اسطوره را موجودات مافوق طبیعی (خدایان) تشکیل میدهند و همواره هالهای از تقدس؛ قهرمانان مثبت آنرا فراگرفته است. اسطوره نماد دوران پیش از دانش و نماد و نشان مشخص روزگاران باستان است. تحول اساطیر هر قوم و ملتی، معرف تحول شکل زندگی، دگرکونی ساختارهای اجتماعی و تحول اندیشه و دانش است. در واقع اسطوره نشانگر یک دگرگونی بنیادی در پویش بالارونده ذهن بشر است. اساطیر روایتی است که از طبیعت و ذهن انسانهای نخستین ریشه میگیرد و برآمدهٔ رابطه دوسویه این دوست.
ناگفته نگذریم که اسطوره ریشه تاریخی دارد. یعنی اگر از دید ساختاری به اسطورههای جوامع مختلف نگاه کنیم یک چیزهایی از آن جوامع را در روزگاران دور منعکس میکند. در آیینهایی انسان از گیاه خلق میشود؛ مثلاً در اوستا، انسانهای اولیه دو گیاه بودند به نامهای مشیا و مشیانه؛ این اسطوره مخصوص زمانی است که انسان کشاورزی را می شناخته و در واقع رویش گیاه را میفهمدکه تخم میرود زیر خاک، در میآید و رویش پیدا میشود و گیاهان ایجاد میشوند. بنابراین فکر میکند تشکیل انسان هم در آغاز مثل گیاه بوده است. در آیینهایی انسان از گل ساخته میشود مثلاً در اساطیر مصر باستان حتی یکی از خدایان، آدم را از گل درست میکند و میبرد در کوره خورشید میپزد و آدم را بوجود میآورد؛ یعنی در واقع سفالگری. یعنی این اسطوره مخصوص دوره سفالگری است. پس یک اسطوره برای دوره کشاورزی است و یکی برای سفالگری. این معنای تاریخی دارد. دیگر اینکه اسطوره روی هوا پیدا نمیشود، اسطوره در جامعه پیدا میشود، مردمی هستند که اسطوره را خلق میکنند، بنابراین اسطوره با آن مردم ارتباط دارد. وقتی با مردم ارتباط دارد یعنی با تاریخ ارتباط دارد، با جامعه ارتباط دارد بنابراین میتوان به اسطوره معنای تاریخی داد به شرطی که لوازم آن کار در اختیار باشد مثلاً نباید اسطوره را با تاریخ امروز تصویر کرد. یک اسطوره کهن باید جای تاریخی خودش را پیدا کند.
به عنوان نمونه اسطوره ضحاک در شاهنامه فردوسی دورهای را روایت میکند که زندگی اشتراکی بوده است یعنی بر همین منطقهای که اکنون ایران نامیده میشود، جوامع اشتراکی غلبه داشتهاند، بعد یواش یواش سیر تاریخی اینها را به طبقاتی شدن سوق میدهد و جمشید یا جمشید تاریخی پیدا میشود. یعنی قومی یا جمعی پیدا میشوند که به تمرکز ثروت اعتقاد دارند. فرگشت زندگی آنان را به طبقاتی شدن رسانده است. برای مطالعه کامل تر درباره موضوع ضحاک که توسط فردوسی که خود از طبقات مرفهی بعنوان دهقانان بوده و از جامعه طبقاتی سود می برده به عنوان ماردوش شناسانده شده است به متن سخنرانی احمد شاملو در دانشگاه برکلی و کتاب ضحاک اثر علی حصوری مراجعه کنید.
به طور خلاصه برای انواع اسطورهها تعاریف زیر موجود است:
اسطوره واکنشی است از ناتوانی انسان در مقابله با درماندگیها و ضعف او دربرآوردن آرزوها و همچنین ترس از حوادث است. انسانها همواره در مقابل بسیاری از پدیدههای طبیعی ضعیف بودهاند (به خصوص درگذشته) بنابراین تنها راهی که همیشه آنان را امیدوار نگاه میداشته ساختن اسطورهها و خدایان و متوسل شدن به نیروی آنان بوده است. البته دربرخی از جوامع تعداد انگشت شماری از افراد به جای اکتفا به نیروی اساطیر و خدایان موهوم از نیروی تفکر خود استفاده کردند و به چاره اندیشی منطقی پیرامون پدیدهها پرداختند و علم را پایه ریزی کرند، اگر بشر امروزه بدین سطح از تمدن و تکنولوژی رسیده است نتیجه شک کردن همین تعداد انگشت شمار (در ادوار مختلف تاریخی) در بنیانهای فکری جامعه و تلاش برای تغییر نگرش خود نسبت به محیط پیرامون بوده است.
اسطوره داستان و تجسمی از احساسات آدمیان است. تکرار این داستانها که در قالب آداب و رسوم سنتی و مراسمهای آیینی برگزار میشود به آدمیان واقعیت و حقانیت میبخشد. و در نهایت به او توهم بهترین موجود هستی بودن را میدهد.
اسطوره نشانهای از عدم آگاهی بشر است. در گذشته انسان به پیروی از تخیل و کنجکاوی خود برای رویدادها علت و انگیزه می تراشیدو به این ترتیب، تخیل را با واقعیتها پیوند میداد در واقع تمامی اساطیر، افسانهها و ادیان بر پایه همین تخیلات زاده شدند. در یک کلام اسطوره تلاشی برای بیان واقعیتهای پیرامونی با امور فراطبیعی است. انسان در تبیین پدیدههایی که به علتشان واقف نبوده، به تعبییرات فراطبیعی روی آورده و این دقیقاً زمانی است که هنوز دانش بشری توجیه کننده حوادث پیرامونی اش نیست.
نهضتهای دینی
تحقیق دانشگاهی در مورد دین شناسی تطبیقی، اعتقاد دینی را به مقولههای فلسفی به نام "ادیان دنیا" تقسیم کرد. با این وجود، تحقیق اخیر تاکید دارد که تمامی ادیان لزوماً با اصول متناقضی از یکدیگر تفکیک میشوند و اینکه انتساب تحقیق به فلسفهٔ خاص، یا حتی نهضت دینی معین به جای ماهیت فرهنگی، سیاسی، یا اجتماعی محدود میباشد. پژوهش روانشناسی فعلی دربارهٔ ماهیت دینداری نشان میدهد که بهتر است دین را پدیدهٔ ثابتی ذکر کرد که بایستی متمایز از هنجارهای فرهنگی (یعنی "ادیان") باشد. لذا فهرستی از نهضتهای دینی که در این بخش مطرح گردید، تلاش برای مختصرسازی مهمترین اثرات منطقهای و فلسفی در جوامع محلی است، ولی به هیچ وجه توصیف کاملی از تمامی جوامع دینی نمیباشد و مهمترین اصول دینداری فردی را توضیح نمیدهد.
نقد دین
بسیاری از بیخدایان بر این باور هستند که «برخلاف علم که رازهای ناگشوده را چالشی برای پاسخگویی مییابد، دین فقط ناشناختهها را تقدیس میکند».ولی این موضوع را عالمان دینی ادیان مختلف از جمله اسلام و به خصوص عالمان دینی شیعی رد میکنند چون مسئلهٔ لا ادری گری بسیار در میان آنها کم است و دلایل متعددی برای اثبات حقایقی که برای آنها تقدس قائلند بیان میکنند.
برخی علت وجودی دینها را این میدانند که گروههایی از انسانها میکوشند برای پدیدههایی که هنوز با عقل و خرد خود توضیحاتی برای آن نیافتهاند توضیحی ارائه دهند.
انسانها به منظور حفاظت از خود و همچنین به خاطر درجهای از نیاز، به مراسم، عادتها، دعاها، التماسها و قربانی کردنهایی رو میآورند که مجموعه آنها دین نامیده میشود.
دین کوشش انسان برای تماس با «ماوراءالطبیعهای» است که بسیاری آن را فرضی میدانند.
جان مناگان و پیتر جاست معتقدند "آشکار به نظر میرسد که یکی از چیزهایی که دین به ما کمک میکند انجام دهیم کنار آمدن با مشکلات پایدار، مهم و غیرقابل تحمل زندگی انسانی است. یکی از شیوههای مهم موفقیت ادیان، در فراهم آوردن مجموعهای از چرایی و چگونگیهای جهان است که به افراد کمک میکند با ناملایمات وفق یابند و با بدبختیها کنار آیند." آلبرت انشتین میگوید: "دانش تنها میتواند چیستی را معلوم دارد، اما نه آنچه را باید باشد و انواع قضاوتهای ارزشی خارج از قلمرو آن باقی خواهد ماند. از جهت دیگر دین تنها افکار واعمال انسانی را ارزیابی میکند، دین نمیتواند معقولانه از حقایق و روابط بین آنها سخن گوید... اما اکنون قلمرو علم و دین کاملاً از یکدیگر جدا شده است، علیرغم اینکه بین آنها روابط دو جانبه و وابستگیهای قوی وجود دارد. هر چند ممکن است مذهب هدفها را مشخص سازد اما این علم است که به ما کمک میکند به این هدفها برسیم."
شمار پیروان ادیان
یافتن منبع رسمی و کاملاً موثق برای اظهار نظرهای دقیق در مورد شمار پیروان مذاهب در سراسر جهان بسیار سوال برانگیز و دشوار است. نه تنها روش پژوهش متفاوت است، بلکه بطور قابل توجهی بسته به وضعیت کشورها بسیار متفاوت است، به عبارتی دیگر فقط از کشورهایی که در آنها آزادی مذاهب به معنای دقیق کلمه وجود دارد نسبتاً میتوان دادههای دقیق و مورد اطمینانی بدست آورد. اما حتی در آنجا هم اختلافهای بالای آماری در دادههای مختلف مشاهده میشود. به طور مثال بسته به اینکه منبع کسب آمار رجوع به شمار اعضای یک تشکل دینی باشد یا مصاحبه مستقیم ، نتایج آماری متفاوت است.رژیمهایی که آزادی مذاهب را محدود میکنند و یا کشورهایی که رسماً خود را بیخدا مینامند، بدست آوردن یک تصویر واقعی از دین را تقریباً غیر ممکن میسازند. علاوه بر این، در ادیان و جوامع و فرهنگهای متفاوت، معیار دیندار بودن و یا به عبارتی پیرو یک دین به شمار آمدن در گوشه و کنار جهان متفاوت است وناهمگون، بطور مثال، مسیحیت در کشورهای آفریقایی با مسیحیت در بسیاری از کشورهای اسکاندیناوی متفاوت است. در آلمان آمار مسیحیان تنها به پرداخت کنندگان مالیات کلیساها محدود میشود، در عربستان سعودی حتی اگر کسی به هیچ وجه هیچگونه عقیدهٔ دینی نداشته باشد، همینکه شهروند عربستانی است جزء آمار شمرده میشود، نقص دیگر در صحت آمار ادیان میتواند از این موضوع ناشی شود که، کودکان و نوجوانانی که به دین والدین خود نسبت داده میشوند، نمی توان گفت که همه لزوماً بطور کامل خود را متعلق به آن دین احساس میکنند. برخی کشورها با سیستمهای آماری شناخته شده و معتبر دادههای دقیق تری ارایه میدهند اما چون سیستمهای آمار گیری در کشورها متفاوت است از این رو نمیتوان به آسانی از مقایسهٔ دادهها هم کسب نتیجه کرد. شایان ذکر است که در این لیست قطعاً نام تمام ادیان موجود وجود ندارد و تنها بر طبق دو پایگاه دادهٔ ذکر شده، ادیان با بیشترین پیروان ذکر شده است.
اسلام
اسلام، دینی یکتاپرستانهو از دینهای ابراهیمی است. به پیروان اسلام «مسلمان» میگویند. هماکنون اسلام از دید شمار رسمی پیروان، در جایگاه دوم در جهان جای دارد.
مسلمانان براین باورند که خداوند، قرآن را به محمد از طریق فرشته ای به نام جبرئیل فروفرستادهاست. به باور مسلمانان خدا بر بسیاری از پیامبران، وحی فرستاده و محمد آخرین آنان است. مسلمانان محمد را اعادهکننده ایمان توحیدی خالص ابراهیم، موسی، عیسی و دیگر پیامبران میدانند و معتقدند که اسلام کاملترین و آخرین آیین الهی است.
پال فریدمن میگوید: «اسلام به معنی تسلیم در برابر خداست. اسلام دین قانون و عمل است، نه ریاضت و رهبانیت. اسلام یک دین میانهرو است؛ تشویق به کمک به فقیران میکند ولی تشویق به ترک دنیا نمیکند. اسلام بر رفتار درست تاکید میکند: شرابخواری و قمار منع شدهاند و مسلمان موظف است از خوردن غذای حرام خودداری کند. مسلمان میتواند مستقیماً با خدا راز و نیاز کند و لزوماً نیازی به واسطه فیض نیست. مسجد تنها مکان تجمع است و مانند کلیسا دارای قدرت مذهبی نیست. اسلام، برخلاف یهودیت، پس از ظهور به سرعت دینی جهانی میشود و مردم را به مسلمانشدن تشویق میکند ولی اصرار زیادی بر مسلمانکردن ندارد.»
اسلام نسبت به ادیان اصلی و پرجمعیت دنیا جدیدترین دین است و حدود یک میلیارد و دویست میلیون نفر پیرو دارد که دومین دین پرجمعیت دنیا به شمار میآید. اسلام سریعترین دین از لحاظ گسترش و رشد در میان ادیان دنیا است. گستره جغرافیایی اسلام از غرب آفریقا تا جنوب شرق آسیا است، همچنین جوامع اقلیتهای مسلمان نیز در سرتاسر جهان پراکنده هستند. اسلام دومین یا سومین دین پر جمعیت در اروپا و قاره آمریکا میباشد.
واژه شناسی
اسلام در زبان عربی از ریشه (س-ل-م) است و معنی لغوی این ریشه «سالم شدن» و «رهایی یافتن از آفات» است. واژه «سلام» نیز مشتق شده از همین ریشه است. با توجه به معنی اسلام، «مسلم» (در فارسی: مسلمان) یعنی کسی که خدا را خالصانه و بی ریا میپرستد و اختیار خود را تسلیم امر و نهی او میکند.
باورها
معارف اسلامی به سه بخش کلی تقسیم میشوند:
اصول عقاید: باورهای بنیادین فکری (اصول دین یا عقاید) که توحید، اساسی ترین آنها است.
اخلاق: توصیههای اخلاقی که برخی از آنها، عبارتند از: عدالت، شجاعت و عفت.
احکام فقهی: فرامین عملی و عبادی که اساسی ترین آنها (فروع دین یا فقه اصغر) هستند. فرامین عملی آداب، مناسک و عبادات را دربرمیگیرد.
عقاید را در علم کلام، احکام را در علم فقه و اخلاق را در علم اخلاق شرح و بسط میدهند.
اصول عقاید
از بنیادیترین باورهای مسلمانان تحت عنوان اصول دین یاد میشود. اصول دین نزد مسلمانان سه عدد هستند اعتقاد به هر کدام از این اصول، باورهایی را به عنوان زیر شاخه موجب میشود:
توحید: یعنی اعتقاد به یگانگی خداوند و اعتقاد به صفات او.
نبوت: یعنی اعتقاد به ضرورت فرستادن پیامبران از سوی خداوند برای راهنمایی بشر.(و اعتقاد به پیامبری محمد).
معاد: یعنی اعتقاد به وجود جهانی که بعد از فروپاشی این جهان کنونی، نمایان میشود و در آن جهان نیکان و بد کرداران به سزای کردار خویش میرسند.
در میان این اصول آنچه ریشه بقیهاست، توحید میباشد، به طوری که دین شناسان مسلمان میکوشند تا با اثبات آن بقیه اصول و فروع را ثابت کنند شیعیان علاوه بر این سه اصل، به عدل و امامت نیز به عنوان اصلهای چهارم و پنجم معتقدند.
الله
الله نام ویژهٔ خدای یکتا در قرآن و نوشتارهای اسلامی است. با این حال فارسیزبانان معمولاً از واژهٔ خدا استفاده میکنند. به باور مسلمانان خداوند در اسلام به زبان اصلی که همان زبان عربی فصیح (زبان قرآن) است ۱۰۰۱ نام دارد که یک نام خداوند، اسم اعظم است. بیشتر اسامی خدا، در اسلام، نشاندهندهٔ برتری مطلق است.
شناخت خداوند اصلی ترین باور مسلمانان است و همین موضوع است که این دین را در میان سایر ادیان ابراهیمی متمایز ساخته. خلاصه باور مسلمانان به خدا را میتوان در جملهای از قرآن دید که در آن گفته میشود:
ِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیر (ترجمه: هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست)–۱۱
که در تفسیر آن از علی بن ابی طالب نقل شده که آن را توصیف قابل قبول خدا دانستهاست و مفسرین هم به تبعیت از وی گفتهاند: «این جمله در حقیقت پایه اصلی شناخت تمام صفات خدا است که بدون توجه به آن به هیچیک از اوصاف پروردگار نمیتوان پی برد»
شهادتین
پذیرش اسلام از سه روش امکان دارد: گفتن شهادتین، با انجام دادن کارهای ویژه مسلمانان، اسلام با پیروی از اعمال مسلمانان. شهادتین: «اشهد ان لا اله الا الله» و«اشهد ان محمدرسول الله»
قرآن
قرآن، کتاب مقدس مسلمان است و به زبان عربی نوشته شدهاست، که طبق مندرجات آن و باور مسلمانان توسط وحی الهی به محمد فروفرستاده شد.
به اعتقاد مسمانان «قرآن وحی نامه اعجازآمیز الهی است، که به زبان عربی واژه به واژه توسط فرشته وحی، جبرئیل امین، از جانب خداوند و از لوح محفوظ بر قلب و زبان پیامبر اسلام هم اجمالاً یکباره، و هم کمکم در طول ۲۳ سال نازل شدهاست.»
این کتاب معتبرترین متن دینی نزد مسلمانان است و مسلمانان آن را «معجزه» و «سند اثبات پیامبری» محمد میدانند.
اغلب مذاهب اسلامی بر درستی متن آن اتفاق نظر دارند و اختلافات در نحوه خواندن متن، تفسیر و گاهی، ترتیب آن است. میزان این اتفاق نظر به اندازهایست که شیعیان دوازدهامامی ایران و وهابیان عربستان رسمالخط واحدی از قرآن را بهکار میبرند. مسلمانان روی بیخطابودن قرآن تاکید دارند. مفسرین اهل سنت بصورت تاریخی همواره معتقد بودند که آیات قرآنی که در امروزه در دست ما است دقیقاً همان چیزی است که محمد بیان کردهاست و هیچگونه تغییری اعم از حذف یا اضافه در آن صورت نگرفتهاست. مسلمانان قرآن را کتاب مقدس دین خود میدانند و از آن با القابی چون «کریم» و «مجید» یاد میکنند. قرآن، خود را به عنوان «لوح حفاظتشده» ((به عربی: «اللَوح المحفوظ»)) میخواند.∗
خاتمیت اسلام
از دیدگاه مسلمانان، اسلام خاتم ادیان الهی است. خاتمیت به این معناست که اسلام در بر دارنده تمام آن مطالبی است که باید از طریق وحی برای انسان بیان شود. {قرآن دین اسلام را به عنوان خاتم ادیان الهی معرفی میکند:
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ.
یعنی اگر شریعت اسلام را در یکسو و سایر شرایع آسمانی را که برای سراسر حیات بشر در دورانهای گذشته مقدّر شدهاست در طرف دیگری بگذاریم، شریعت اسلام از همه آنها استوارتر است که این خود معنی خاتمیت و شریعت آخرین است.
قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیماً مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِین.
به جهانیان بگو: پروردگار مرا به راهی راست رهبری فرموده و آن دینی است قیم و زوالناپذیر که بنیادش از همان سنت و رویه ابراهیم است. در سوره بینه پس از آنکه میفرماید "مشرکین دست از عقیده باطل خود برنمیدارند جز آنکه فرستاده خدا با آیات و بینات فرا رسد و آیات کتاب قیم را برایشان بخواند. اینان دستوری ندارند جز آنکه خدای را با نیت پاک پرستش کنند، نماز بخوانند و... ، میفرماید: ذلِکَ دِینُ الْقَیمَة. این آیین –اسلام- دینی است قیم و زوالناپذیر.
در سوره آل عمران:
وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِین. هر که جز آیین اسلام در جستجوی آیین دگر آید، تا اید و انقراض جهان از او پذیرفته نیست و بروز رستاخیز از زیانکاران است.
در سوره مائده:
الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً. امروز که پیامبر اسلام عهدهدار هدایت بشر است، دین را برای شما تکمیل و نعمت را برای شما تمام کردم، و خشنودم که برای همیشه بر دین اسلام باقی باشید. روشن است که آیات فوق آیین اسلام را پابرجاترین راه هدایت و دین قیم و زوالناپذیر و گرویدن به غیر آن را تا انقراض جهان غیرقابلقبول دانسته و او را کمال و بلوغ دیانت و تمام نعمت معرفی کردهاست.
در روایاتی از ائمه اسلام: نیز به ابدیت آیین اسلام تصریح شدهاست از جمله علی بن ابیطالب گوید:
إِنَّ هَذَا الْإِسْلَامَ دِینُ اللَّهِ الَّذِی اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ... ثُمَّ جَعَلَهُ لَا انْفِصَامَ لِعُرْوَتِهِ وَ لَا فَکَّ لِحَلْقَتِهِ وَ لَا انْهِدَامَ لِأَسَاسِهِ وَ لَا زَوَالَ لِدَعَائِمِهِ وَ لَا انْقِلَاعَ لِشَجَرَتِهِ وَ لَا انْقِطَاعَ لِمُدَّتِهِ} اسلام همان آیینی است که پروردگار بزرگ آن را در میان ادیان برگزیده و قوانین آن را به اندازهای استوار فرموده که دستاویز آن پایان ناپذیر و حلقهاش گسستنی نیست. اساس و بنیادش انهدام نمیپذیرد و ارکانش زایل و نابود نمیگردد. درختش هرگز از ریشه بیرون نیاید این چنین مدنش نیز هیچ وقت پایان نمیپذیرید.
فروع عملیه
تقویم و اوقات شرعی
اوقات شرعی، به زمانهای مشخص و دقیقی از شبانه روز، گفته میشود که شخص دیندار، در آن زمانها، رفتار دینی زماندار خود را انجام میدهد. محاسبه دقیق زمانهای شرعی، از دیرباز، نزد منجمان، رایج بودهاست.
اذان
اهل سنت، عقیده دارند که نخستین بار، اذان در مدینه خوانده شد و حمزه این پیشنهاد را به محمّد داد. در حالی که برخی دیگر، طبل، بوق یا زنگ را برای دعوت مردم به نماز، پیشنهاد کرده بودند. اهل سنت، همچنین بر این باور هستند که بعضی عبارات اذان، مانند «الصلوة خیر من النوم» را عمر بن خطاب افزودهاست. این در حالی است که شیعیان اذان را عبادتی میدانند که از جانب خدا تعیین گردیده و تغییر در جملات اذان را بدعت میدانند، شیعیان همچنین از لفظ اشهد ان علی ولیالله و اشهد ان علی حجت الله در اذان استفاده میکنند ولی هیچ دلیلی از پیامبر مبنی بر کاربرد این الفاظ در نماز ثابت نشده است همچنین عقیده شیعه این است که محمّد پیش از هجرت، برای تمام نمازهای واجب خود، اذان میگفتهاست. در ایران، اغلب اذان را در آواز بیات ترک در گوشه روحالارواح میخواندهاند. در مراسم تعزیه، اگر اذان گفته شود، به آواز کردی است. اولین اذان سال در یکم هجری و در مدینه بود. در مسند ابوداود به اسناد صحیح از عبدالله پسر زید پسر عبد ربه انصاری آمده که او برای اولین بار پیشنهاد اذان را به محمد داده و محمد از او پذیرفته است.
محمد
ابوالقاسم محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم (۵۷۰ - ۶۳۲)، بنیانگذار و پیامبر دین اسلام است. درباره زندگی محمد گزارشهای فراوان و روشنی در متون تاریخی آمدهاست، ولی مانند هر شخصیت مهم تاریخی پیش از دنیای مدرن، تمام جزئیات زندگی او مشخص نیست. از اینروی که محمد، از تأثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ بشری است؛ زندگانی، اعمال و افکار او در طی قرنها، بین موافقان و مخالفانش محل اختلاف و منازعه بودهاست. در دوران جوانیاش، او را امانتدار میدانستند و «محمد امین» خطاب میکردند.
در قرون وسطی، محمد در تصور عمومی غربیان بت یا خدایی پنداشته میشد که توسط مسلمانان پرستیده میشود. پس از اصلاحات پروتستانی، تصور غرب از محمد تغییر کرد، و در نگاه عمومی آنان به شخصی متقلب، مکار و خودخواه تبدیل شد.
پیش از پیامبری
در جوانی همراه گروهی از جوانان قبایل دهگانه مکه، درصدد برآمده بودند تا با ایجاد گروهی از پاسبانهای داوطلب، اجازه ندهند تا حق ستمدیدگان توسط ستمکاران پایمال شود. نام پیمان این نیروهای داوطلب حلفالفضول (پیمان جوانمردان)، و محمد از شمار موسسان آن بود. او به این موضوع، که در جوانی در چنین نیرویی عضویت داشتهاست افتخار میکرد.
پیامبری در مکه
خدیجه همسرش، نخستین کسی بود که به وی ایمان آورد و پس از وی علی بن ابیطالب پسر عمو، و زید بن حارث پسر خواندهاش. شیعیان بر این باورند که طبق اسناد و مدارکی؛ محمد بارها در معرض عموم علی را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده که از مهمترین این اسناد به «زمان دعوت از نزدیکان» (عشیره الاقربین)، و به آخرین سفر حج در غدیر خم اشاره میکنند و میگویند که در آن زمان حتی عمر و ابوبکر و دیگر صحابه با علی بیعت کردهاند. سنیها این قضیه را منکرند، ولی علی را نیز همچون دیگر صحابه محترم میشمارند. و نیز گفته میشود که جعفر ابن ابوطالب، زید (تنها مسلمانی که بجز محمد، نامش در قرآن آمده)، ابوذر، ابوبکر و زبیر نیز از زمره دیگر نخست ایمان آورندگان به اسلام بودند.
اولین مسلمانان
پس از شخص محمد امین پیامبر اسلام اولین زن، خدیجه همسر وی، و اولین مرد، علی امام اول شیعیان، و سپس ابابکر، زید بن حارث، اباذر غفاری، سعد بن ابیوقاص، لبابه دختر حارث، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبیده جراح، عبدالله بن مسعود، عمار بن یاسر و سمیه مادر وی، در منابع با اختلاف در پسی و پیشی ذکر شدهاند.
محمد تا سه سال پس از بعثت دعوت خود را آشکار نکرد. اولین گروهی که محمد آنها را آشکارا به اسلام دعوت نمود، بستگان خودش بودند. پس از آن به کوه صفا رفت، و تمام قریش را به پذیرش اسلام فراخواند.
پس از مدتی سران قریش تصمیم به مقابله با وی گرفتند. اولین اقدام آنها گفتگو با ابوطالب بود. سران قریش پس از آنکه کمک خواستن از ابوطالب را بیهوده دیدند، تصمیم به یاری جستن از یهودیان مدینه گرفتند، ایشان، سه سؤال را برای پرسش از محمد، مطرح کردند و گفتند اگر وی پاسخ را بداند، در پیامبری او شکی نیست. محمد درست زمانی که سران قریش احساس پیروزی میکردند، پاسخ آن پرسشها را داد.
پیامبری در یثرب
بر پایهٔ روایتهای اسلامی، قریشیان برای کشتن محمد نقشهای را طرح کردند. محمد به کمک علی ایشان را گمراه کرد، و به همراه ابوبکر از مکه بیرون رفت. به این سان، در سال ۶۲۲ میلادی (برابر با سال سیزدهم پس از آغاز دعوت خود) وی به مدینه که آبادی بزرگی بود هجرت کرد. همراهانی که با وی از مکه به مدینه مهاجرت کردند مهاجران، و مردم یثرب که پیامبر و مهاجران را یاری رسانده بودند انصار نامیده شدند. این هجرت مبدا تقویم اسلامی شد.
به نوشته محمود طالقانی مسلمانان، معتقد به ذکر مشخصات پیامبری محمد در کتابهای مقدس پیش از او هستند، در حالی که یهودیان و مسیحیان چنین موضوعی را نپذیرفتند. او سبب هجرت اقوامی از یهودیان را به سرزمین حجاز، و سکونت در دهکدهٔ گمنام و بی نام و نشان یثرب را ناشی از همین پیشبینیها و پیشگوییها میداند.
مرگ
محمد چند ماه پس از حجة الوداع مریض شد، و چند روزی از سردرد و ضعف رنج برد. در روزی دوشنبه که محمد سخت بیمار بود و نتوانست از خانه بیرون رود، ابوبکر به پیشنمازی با مسلمانان نماز خواند. محمد سرانجام در همان روز دوشنبه ۲۸ صفر برابر با ۸ ژوئن ۶۳۲، در حالی که ۶۳ سال زیسته بود از دنیا رفت. پس از درگذشت محمد، ابوبکر وارد مسجد شد و آیهای از قرآن را با این مضمون خواند: «محمد نیست مگر فرستادهای که پیش از او فرستادگان آمده و رفتهاند؛ پس آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود به سوی گذشتگانتان بازخواهید گشت؟ و هر کس بازگردد به خدا آسیبی نمیزند، و خدا سپاسگزاران را پاداش میدهد. سپس گفت:
ای مردم، هر کس محمد را میپرستد، پس بداند همانا محمد مرده است و هر کس خدای محمّد را میپرستد، بداند که او زندهای است که هرگز نمیمیرد.
او را در خانه عایشه همسرش دفن کردند. مسجدی که بعدها به محل دفنش افزوده شد، به زیارتگاه مسلمانان تبدیل شد.»آلعمران ۱۴۴
خلفای راشدین
ابوبکر، از صحابه و دوستان محمد، برای نخستین بار، لقب «صدیق» را از او دریافت کرد. او، هنگامی که اسلام را پذیرفت، حدود ۴۰ سال سن داشت. پس از درگذشت محمد، اتحاد میان مهاجران، به خصوص زمینهسازی عمر و ابوعبیده بن جراح، کار را برای تصدی مقام خلافت توسط ابوبکر، هموار کرد. هر چند منذر بن ارقم در دفاع از علی بن ابیطالب سخن راند، ولی عدم حضور بنی هاشم باعث شد تا سرانجام، در حالی که علی بن ابیطالب، به تغسیل و تدفین ایشان مشغول بود اهل سقیفه کار را تمام کرده و از هر عملی که موجب سستی پایههای بیعت با ابوبکر شود، جلوگیری کنند.
عمر بن خطاب (به عربی: ابو حفص عمر بن الخطاب بن نفيل بن عبد العزي)، از قدرتمندترین خلفای راشدین و از بزرگترین فرمانروایان مسلمان در طول تاریخ اسلام میباشد که تحت فرمان او، سرزمین بینالنهرین و سوریه را فتح شده و استیلای بر پارس و مصر آغاز شد.. عمر پس از ابوبکر در سال ۶۳۴ میلادی، به خلافت رسید و نخستین کسی بود که لقب «امیرالمؤمنین» را برای خود برگزید. در منابع اهل تسنن ادعا شده است، در سال هفتم پس از مرگ محمد، عمر با ام کلثوم دختر علی ابن ابی طالب ازدواج کرد. ولی شیعیان ادعا میکنند که عمر قاتل فاطمه زهرا است و علی دخترش را هرگز به ازدواج قاتل همسرش درنیاورد. عمر بن خطاب، در طول ده سال خلافت خود، زندگی اقتصادی سادهای داشت و از تجمل گرایی سخت متنفر بود. بارها کارگزاران خود را به دلیل تجمل گرایی برکنار، توبیخ یا جریمه کرد. از جمله خصوصیات عمر بن خطاب سختگیری او در مورد غیر عرب بود؛ به عنوان مثال چنانچه در منابع اهل سنت ذکر شدهاست وی دستور داده بود که سهم بیت المال غیر عربها برابر سهم بردگانِ عرب باشد و نیز اگر مرد عرب از عجم زن گرفت و بچهای از این ازدواج به دنیا آمد، چنانچه آن بچه در بلاد عرب به دنیا بیاید از پدرش ارث میبرد و اگر در سرزمین غیر عرب به دنیا بیاید از پدرش ارث نمیبرد ویا از ورود غیر عربها به پایتخت حکومت اسلامی که شعار برابری نژادها را داشت منع کرد او توسط یک ایرانی به نام پیروز نهاوندی کشته شود. عمر، در اخرین روزهای عمر خود، شش تن از صحابه را مامور نمود تا در مدت سه روز خلیفه سوم را تعیین کنند. این شش تن، عبارت بودند از: علی بن ابیطالب، عثمان بن عفان، عبدالرحمن بن عوف، زبیر بن عوام، طلحة بن عبید اللّه و سعد بن ابیوقاص. عمر چنین دستور داد که:«اگر چهار نفر نظری دادند و دو نفر مخالف شدند، آن دو نفر را گردن بزن و اگر سه نفر توافق کردند و سه نفر مخالفت نمودند، سه نفری که عبد الرحمان در میان ایشان نیست، گردن بزن، و اگر سه روز گذشت و بر کسی توافق حاصل نکردند، همه ایشان را گردن بزن». در این سه روز مذاکرات زیادی انجام شد و نتیجه بین علی وعثمان مردّد شد. سرانجام، عبدالرحمن، عثمان را انتخاب کرد و عثمان، به خلافت رسید.
بخشش فراوان عثمان از بیت المال به خویشاوندانش که پیشاپیش توسط خلیفهٔ دوم پیش بینی شده بود، و مال اندوزی او، از علل طغیان مردم علیه او به شمار میرود. علاوه بر این دلایل، علی بن ابیطالب، بی تابی مردم در برافکندن عثمان از خلافت را دلیل دیگری بر قتل عثمان میداند. پس از کشته شدن عثمان به دست شورشیانی از مصر و کوفه و بصره، نظرها بر علی و طلحه بود. در این میان اهالی مصر متمایل به طلحه بودند و انصار، بصریان و کوفیان تمایل بر خلافت علی داشتند.
سرانجام، ابوالحسن علی ابن ابی طالب در ۱۹ ذیحجه سال ۳۵ برابر ۱۸ ژوئن ۶۵۶، به خلافت برگزیده شد.
علی علاوه بر اینکه در مسائل شرعی (بهخاطر وقوف بسیار زیاد او بر قرآن و سنت) و در فقه، تفسیر، سیاست، محل رجوع مسلمین (به خصوص خلیفه دوم) بود در سخنوری و ادبیات نیز چیره بود. مرتضی مطهری به نقل از محمد عبده سخن او را شیواترین سخن پس از قرآن میداند. به طوری که وابستگان بنی امیه، گفتارش را از حفظ میکردند، تا بیانشان شیوا شود.∗ بخشی از گفتارها و نوشتارهای وی در کتابی به نام نهج البلاغه جمعآوری شد. به گفتهٔ اروینگ، علی، شخصی دلیر، سخنور و بخشنده بود.
خلفای اموی، عباسی و فاطمی
پس از صلح حسن و معاویه، حکومت به بنی امیه و سپس به بنی عباس رسید. عبدالرحمان سوم و جانشینانش در آندلس، فاطمیان، حفصیان و مرینیان نیز خود را جانشین محمد میدانستند. سلاطین عثمانی هیچگاه رسماً خلیفه نبودند. تنها عبدالمجید دوم از ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۴ خود را خلیفه تمامی مسلمانان خواند.
مذاهب اسلامی
مسلمانان به دو مذهب عمده شیعه و سنی بخش میشوند. هر یک از این دو فرقه انشعاباتی دارند. برای نمونه صوفیگری در میان شیعه و سنی وجود دارد.
شیعه
شیعیان بر این باورند که امام و جانشین پیامبر اسلام از راه نص شرعی تعیین میشود و امامت علی، نخستین امام شیعیان و دیگر امامان شیعه نیز از راه نص شرعی ثابت شدهاست. اصول دین در تشیّع پنجگانهاست و علاوه بر سه اصل دین توحید، نبوت و معاد، به دو اصل دیگر یعنی عدل و امامت نیز باور دارند:
عدل:یعنی اعتقاد به عدالت خدا
امامت:یعنی اعتقاد به ضرورت فرستادن امامان از سوی خدا برای راهنمایی بشر.
مهمترین مذاهب شیعه، عبارتند از دوازدهامامی، اسماعیلیه، زیدیه، کیسانیه، واقفیه و فطحیه.
اهل سنت
اهل سنت بر این باورند محمد، پیامبر اسلام، پس از خود جانشینی تعیین نکرد و پس از فوت محمد مسلمانان آن زمان بر اساس شورا یک تن را به عنوان خلیفه مسلمین انتخاب کردهاند. در آغاز در سقیفهٔ بنی ساعده، ابوبکر را که از صحابه (یاران) و نزدیکان محمد بود و در میان مسلمانان محبوبیت و اعتبار زیادی داشت، برای خلافت پس از محمد بر جامعه نوبنیاد مسلمانان انتخاب کردند. سنیان به چهار مکتب فقهی عمده که عبارتند از: حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی تقسیم میگردند.
دیگر فرقههای اسلامی
اسلام در جهان
پیامبر اسلام زمانی که در مدینه بود، برای سران امپراتوریهای جهان نامه نگاری کرد و آنها را به اسلام دعوت نمود. یکی از این نامهها خطاب به خسرو پرویز شاه ایران بود. پس از درگذشت محمد، مسلمانان در زمان خلیفه دوم به فرمان عمر، به ایران حمله کردند. و طی تقریباً ۱۰ سال ایران جز نواحی گیلان و مازندران گشوده شد.
اسلام به سرزمینهایی با زبان و فرهنگ متفاوت پا گذاشت. مردمان این سرزمینها که ندای برابری و بالندگی اسلام آنان را جذب کرده بود، برای فهم بیشتر کلام خدا به فراگیری زبان عربی پرداختند. به این ترتیب، برای نخستینبار یک زبان بینالمللی در گسترهٔ وسیعی از جهان رایج شد که به گسترش دانش کمک زیادی کرد. زبان مشترک باعث شد که هیچ دانشمندی در سرزمینهای اسلامی، احساس غربت نکند و برای دانشاندوزی به شهرهای مختلف سفر کند. نگارش کتاب به زبان عربی باعث شد هر دانشمندی از دستاوردهای علمی دانشمندان دیگر آگاه شود و ارتباط علمی، که برای پیشرفت دانش اهمیت زیادی دارد، امکانپذیر شود. ترجمهٔ آثار علمی تمدنهای پیشین به عربی باعث شد که برای نخستین بار بخش عمدهای از دستاوردهای علمی و فرهنگی بشر تا آن زمان، کنار هم قرار گیرد.
اسلام و دیگراندیشهها
مسلمانان بر این باورند که خدا پیام خود را از راه وحی بر محمد و پیامبران دیگر از جمله آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی فروفرستاد.
در واقع مسلمانان معتقدند که دین خدا در اصل از آدم تا محمد یکی است و این اصول در قرآن گردآمدهاند. متون اسلامی اینگونه بیان میکنند که یهودیت و مسیحیت مشتقاتی از تعالیم ابراهیم بوده و در نتیجه از دینهای ابراهیمی به شمار میآیند. قرآن، از یهودیان و مسیحیان (و دیگر معتقدان به ادیان با منشأ الهی) به صورت «اهل کتاب» یاد میکند.
منتقدان
علی دشتی در کتاب «۲۳ سال» عقاید پایه مسلمانان را مورد انتقاد قرار داد که قرآن از سوی خدا فرستاده نشده و تنها سخنان محمد و از روی وجدان پاکسیرت وی بودهاست و قرآن چیز تازهای برای ارائه نداشته بلکه تنها افکار و عقاید دیگر را به شکل خودش گردآوری کرده و با سخنان شخصی محمد خود را مدعی کلامخدابودن دانستهاست. البته پاسخهای فراوانی برای این کتاب توسط محققان و دانشمندان علوم اسلامی داده شدهاست.
شجاعالدین شفا هم در کتابهای «تولدی دیگر» و «پس از ۱۴۰۰ سال» ادیان سامی و دین اسلام را نقد کردهاست.احمد کسروی هم از منتقدان اسلام است.
آداب
آداب یا اتیکت (به فرانسوی: Étiquette) مجموعهای از ضوابط و قواعد رفتاری است که در هر جامعه، طبقه و یا گروه انتظار انجام آنها میرود و نماد تربیت و هنجار محسوب میگردد. کلمه اتیکت اولین بار در حدود ۱۷۵۰ میلادی از زبان فرانسوی وارد انگلیسی شد. مابین سالهای ۱۵۰۰م و ۱۹۰۰ م در مدارس اروپا٬ قواعد و رموز آداب اجتماعی به کودکان در مدارس آموخته میشد.
آداب بستگی زیادی به فرهنگ و زمان مربوط به آن دارند و در درون فرهنگ تکامل و یا حتی تعادل مییابند. آداب مناسب در یک فرهنگ ممکن است در فرهنگ دیگر ناپسند و یا تعجب آور باشد. مثلاً در کشور چین برداشتن آخرین لقمه غذا از سفره ناپسند است ولی در آمریکا از مهمان انتظار میرود به نشانه سپاسگزاری میزبان، تمام غذایی که به او داده میشود را تمام کند. موضوع آداب برای هزاران سال نویسندگان و متفکران را به خود مشغول کردهاست. نوشتههای دربارهٔ آداب را میتوان درمصر باستان در سال ۲۳۷۵ قبل از میلاد، در روم و یونان باستان و سخنان کنفسیوس پیدا کرد.
در ایران پیش از ورود اسلام از کتاب شایست نشایست به عنوان مرجعی برای آداب مناسب اجتماعی و مذهبی استفاده میشدهاست.
نمونه
در آداب صرف غذا: پیشخدمت برای سرو غذا باید در سمت چپ میهمان و یا مشتری قرار گیرد و برای برداشتن بشقاب استفاده شده در سمت راست قرار گیرد. همیشه کارد سمت راست بشقاب قرار میگیرد و تیغه کارد بسمت داخل و بسمت بشقاب چیده میشود. دور از ادب است نوشیدن آب درون گیلاس مربوط به نوشیدنی مانند شراب و غیره. در مجله آمریکایی ریدرز دایجست برای آداب غذا خوردن آمدهاست: اگر در یک وعده غذایی با هشت نفر یا کمتر پشت یک میز غذاخوری نشستهاید، صبر کنید تا به شما تعارف زده شود و پیش از میزبان شروع به غذا خوردن نکنید. در میزهای بزرگتر و بیش از ۸ نفر مانعی نیست که پیش از دیگران آغاز کنید.
در آداب معاشرت: برای معارفه همیشه شخص مهمتر از نظر جایگاه اجتماعی٬ تحصیلی یا سنی باید خود را معرفی نماید. برای فشردن دست دور از ادب است که اینکار را نشسته انجام داد٬ باید برخاسته و دست شخص مقابل را فشرد٬ این مورد برای مردان از بایدها بوده ولی بانوان میتوانند بدون برخاستن دست دهند. نیز هنگامیکه شمارا به کسی معرفی میکنند بهتر است دست را دراز نمود ونه منتظر شروع از طرف شخص مورد معرفی ایستاددر جایی دیگر از این مجله در خصوص آداب معاشرت آمدهاست: وقتی زودتر به دربی رسیدی آن را برای نفر بعدی که در حال آمدن است باز نگاه دار..
نیز در یک دعوت رسمی برای شام یا ناهار بهتر است از بردن تحفه مانند شکلات و شیرینی خودداری نمود چراکه نظم منوی غذایی میزبان را به هم میزند. بهتر است یک بطری شراب برای دسر به عنوان تحفه و احترام در هنگام ورود به میزبان هدیه شود.
سنت
سنت عبارت از باور یا رفتاری است که در یک گروه یا جامعه از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود، دارای معنای نمادین یا اهمیت ویژهای است و ریشه آن به گذشته برمیگردد. تعطیلات عمومی و نیز لباسهای غیرمنطقی اما به لحاظ اجتماعی معنیدار (مانند کلاهمویی که قضات در برخی کشورهای غربی در دادگاهها بر سر میگذارند) نمونههای بارزی از سنت هستند. حتی هنجارهایی نظیر سلام و احوالپرسی کردن نیز سنت تلقی میشوند. سنتها میتوانند در طول هزاران سال به حیات خویش ادامه دهند یا اینکه گسترش پیدا کنند. در عین حال سنتهایی هم هستند که به دلایل سیاسی یا فرهنگی در طول مدت کوتاهی ایجاد شدهاند.
برخی زمینههای مطالعاتی دانشگاهی نظیر انسانشناسی و زیستشناسی نیز واژه سنت را اخذ کردهاند تا در زمینه آکادمیک خاصتری از آن بهره جویند.
واژه شناسی
سنّت یا تراداد در لغت به معنای روش و شیوه است. . تراداد گرته برداری از واژه ی tradition می باشد که از واژه لاتین tradere مشتق شده است. این واژه از دو جز Trans و dare ساخته شده و به معنی تحویل دادن می باشد . تراداد نیز از پیشوند ترا و فعل دادن تشکیل شده است و به معنی آن چیزی است که از پیشینیان به تحویل داده شده است .
موسیقی
موسیقی یک هنر است که رسانهٔ آن صدا و سکوت است. عناصر معمول موسیقی ارتفاع (که لحن و هارمونی را در بر دارد)، ریتم (و مفاهیم مربوط به آن، شامل ضرب (موسیقی)، متر، و مفصلبندی (articulation))، فورته، و ویژگیهای صوتی رنگ صدا (timbre) و بافت است.
ریشه واژههای موسیقی و خنیا
واژهٔ موسیقی از واژهای یونانی و گرفته شده از کلمهٔ Mousika و مشتق از کلمهٔ Muse میباشد که نام رب النوع حافظ شعر و ادب و موسیقی یونان باستان است. معادل موسیقی در فارسی خُنیا است و به معنی نوای خوش است. دانلود آهنگ جدید ایرانی دانلود آهنگ جدید خنیا از ریشه «خونیاک» زبان پهلوی و «هو نواک» اوستایی است که خود آن از دو قسمت تشکیل شده است: «هو]به معنای نیک ، زیبا ، خوش، برای نمونه در واژههای هومن (= نیک اندیش)، خسرو (= خوب نام)، و «نواک» به معنای نوا. در کل هونواک، خونیاک و خنیا به معنی «نوای خوش« است.
موسیقی را هنر بیان احساسات به وسیلهٔ آواها گفتهاند که مهمترین عوامل آن صدا و ریتم هستند و همچنین دانش ترکیب صداها به گونهای که خوشآیند باشد و سبب انبساط و انقلاب روان گردد نیز نامیده میشود.
تاریخ موسیقی
شناختن مبداء و منشاء موسیقی برای ما کمال استفاده را در بر دارد زیرا کشف این نکته به شناسائی ماهیت موسیقی کمک بسیاری مینماید و به همین دلیل است که تا کنون علماء و فلاسفه در این باره فرضیات متعددی داشتهاند که از میان آنها سپنسر, نیچه, هاوس اگر– و هردر را باید نام برد.
در دورههای اخیر علماء و محققین با تحقیق در احوال ملل ابتدایی – وحشی و نیمه وحشی طریق مطمئن تری برای تحقیق در این زمینه بر گزیدهاند.فرانسویان قبل از دیگران به مطالعه در این باره پرداختند.
نخست ژان ژاک روسو در اثر خود به نام فرهنگ موسیقی
۱۷۶۷ و بعد از او دولابور در کتاب تحقیقی درباره موسیقی قدیم وجدید۱۷۸۰ این بحث را پیش کشیدند مردم سیاحت پیشه انگلستان نیز پس از فرانسویان به تحقیق در این موضوع پرداختند و در این اواخر آلمانیها تحت عنوان علم موسیقی سنجشی به این تحقیقا ت رونق عمیق بسیاری بخشیدند.
پیدایش موسیقی در ملل
یونان
یونانیها هر مس را به شکرانه بخشیدن موسیقی ستایش میکردند. اما هر مس خدای بازرگانی و بازرگانان بود و به نظر ما بعید میآید که بتواند با موسیقی سر و کاری داشته باشد. ولی از نظر دور نباید داشت که او در عین حال پیک و قاصد خدایان دیگر نیز بود.
قطعا هنگامی که او ضمن گردش و سیاحت در ساحل دریای مدیترانه رشته رودهای را که از برادرش آپولون به سرقت برده بود را بر روی کاسهٔ لاک پشتی استوار کرد از جانب ابومنش یعنی زئوس و محبوبه اش مایا ماموریتی به عهده داشتهاست و به این ترتیب است که اولین ساز یعنی لیر بوجود آمد.
چین
چینیها خیلی پیش از این با موسیقی آشنایی داشتند. چهار هزار و پانصد سال پیش از این پادشاه مقتدری به نام هائونک تی فرمان داد تا موسیقی را اختراع کنند و چهچهه مرغان و زمزمه جویباران را سر مشق دانایان و خردمندان کشور خویش قرار داد.
ژاپن
در ژاپن روزی و روزگاری الهه خورشید قهر کرد و به پناهگاه خود خزید، مردم هر چه عقلشان را روی هم ریختند جز این حیلهای بخاطرشان نرسید که با سرودن الحان متوالی و پیوسته، او را به بیرون آمدن تشویق کنند، حتی امروز نیز در ژاپن به هنگام وقوع کسوف، مردم به خواندن آوازهای فوق العاده قدیمی متوسل میشوند.
ایران
از مهمترین مُهرنگارههای خنیاگری (:موسیقی) در جهان؛ باید از آنچه که در "چوغامیش" خوزستان برجای مانده، یاد کرد که در سالهای ۱۹۶۱-۱۹۶۶ میلادی، یافت شده است. این مهرنگاره ۳۴۰۰ ساله؛ سیمایی از بزم رامشگران را نشان میدهد. در این بزم باستانی، دستهای خنیاگر(:نوازنده) دیده میشوند که هر کدام، به نواختن سازی سرگرم هستند. چگونگی نواختن و نشستن این رامشگران، نشان میدهد که آنها، نخستین دسته خنیاگران(:ارکستر) جهان هستند. در این گروه رامشگران، میبینیم که نوازندهای "چنگ" و دیگری "شیپور" و آن دیگر "تنبک" مینوازد. چهارمین رامشگر در این میان، خوانندهای است که "آواز" میخواند.
دوره نخست از آمدن نژاد آریایی به سرزمین ایران تا انقراض دولت ساسانی از آمدن نژاد آریایی به سرزمین ایران تا انقراض دولت ساسانی انواع سازها و ادوات رایج موسیقی عصر هخامنشیان و پیش از اسلام موسیقی ایران درعهد ساسانیان دوره دوم از طلوع اسلام تا عصر حاضر موسیقی ایران پس از اسلام هجوم مغول و دگرگونی اوضاع ایران وشروع انحطاط علمی وهنری ظهور دولت صفوی و وضع هنر وموسیقی پادشاهان قاجاریه و مختصری از تاریخ موسیقی ایران در این دوره تاثیر شعبه موزیک دارالفنون در حفظ موسیقی ملی درزمان ناصرالدین شاه
آمریکای شمالی
یکی از قبایل آمریکای شمالی معتقدند که موسیقی از جانب یکی از خدایان بنام تسکانی-پوکا مرحمت شدهاست و چنین میپندارند که او پلی از لاک پشتها و نهنگها ساختهاست که در موقع آواز خواندن و نوازندگی با استفاده از آن خورشید صعود میکند.
حبشه
حبشیها نیز خدائی دارند بصورت کبوتر و از نظر آنها این خداوند خواندن و نوشتن را به آنها آموخته و موسیقی را به آنان ارزانی داشتهاست.
ژرمنی
در افسانههای ژرمنی هایمدال قاپچی آسمانها, شیپور غول آسائی دارد که آن را زیر شجره الحیات دفن کردهاست و هرگاه آن را به صدا در آورد روز قیامت آغاز خواهد شد و او در آن روز همه خوانندگان و موسیقیدانان را در پناه خود خواهد گرفت و چون خود او نیز موسیقیدان و آواز خوان بودهاست برای آنان شفاعت خواهد کرد.
بدین نحو تمام ملل قدیم تاریخ و داستان، پدید آمدن موسیقی را با قصهها و افسانهها در آمیخنهاند حتی در قرون وسطی نیز چنین میپنداشتند که موسیقی را یوبال پسر کاین اختراع کردهاست.
ماداگاسکار
از طرف دیگر به آن دلیل که موسیقی را عطیه خدایان میپنداشتند، آنرا وسیله نزدیک شدن به خدا یان و نیروهای ماوراءالطبیعه قرار دادند. با توسل به آن از طرفی چشم زخم و ارواح خبیثه را از خود میراندند، مرگ و بیماری را طرد میکردند و از انقلابات جوی و حریق احتزار مینمودند، و از طرف دیگر برای جلب عطوفت خدایان، نزول باران و برکت و باروری مزارع خویش دعا میکردند. یکی از مبلغین مذهبی به نام سبیره
، صحنهای از مداوای بوسیله موسیقی را که خود در ماداگاسکار ناظر و شاهد آن بودهاست بدین شرح میدهد:
«روزی دوباره مراسم رقص برگزار میشد به طرز مخصوص جوال خانه را به صحن حیاط آورده در کنار یک سکه نقرهای توی هاونی چوبی گذاردند وروی هاون حصیری پهن کرده بیمارانی را که به طرز شگفت آوری بزک کرده بودند روی آن نشاندند، بعد طبلها, گیتارهای بومی و فلوتها را به صدا در آوردند. تمام ساکنین ده گرداگرد بیمار حلقه زده در حین آنکه زنان و دختران آوازی یکنواخت میخواندند مردان و کودکان پیوسته دست میزدند، در این موقع زنی که برای این موقع خاص برگزیده شده بود و از خاندان سرشناسی به نظر میآمد برخاست و برقص آغاز کرد. در همین احوال زنی که پشت سر بیماران پنهان شده با بیلی که در دست داشت به شدت بر صفحهٔ فلزی لبه تیزی که از طناب کهنهای آویخته بود، ضربه میزد بدینطریق پهلوی گوش بیماران سر و صدای کر کنندهٔ وحشتناکی پدید میآمد. آنان گمان میداشتند بدین نحو میتوانند روح خبیث را از بدن بیمارخارج کرده به جان یکی از رقص کنندگان بیندازند.
در جمیع این احوال که هر آن صدای طبلها فزونی میگرفت، دستهای بیشتری کوفته میشد و حنجرههای تازهای در آواز شرکت میکردند. هر دو بیمار با وجود آنکه صدای گوش خراش چندش آوری برخاسته بود همچنان ساکت و بی حرکت بر جای خود نشسته بودند. ناگهان با حال تعجبی که به من دست داده بود دیدم هر دو بیمار از جای خود برخاسته و در حلقه نوازندگان به رقص پرداختند.»
نیروی محسور کننده اصوات تا بروز گارما نیز بر جای مانده و هنوز هم که هنوز است مردمی که در مراحل پائین تمدن هستند در بهار برای باوری مزارع و گاوهای خود با خواندن سرودها، دعا میکنند. آویختن زنگوله به گردن گاوهائی که به چرا میروند نیز به همین دلیل است.
در قرن اخیر نیز هنگامی که کاتولیکها در کلیسا به عبادت مشغولند و صدای دلنواز ارگ طنین میافکند دستخوش جذبه وشور میگردند.
آنچه در فوق گذشت تاریخچهای بود از عقاید و افسانههای ملل قدیمی یا قبایلی که در مراحل پائین تمدن زندگی میکنند ولی باید متذکر بود که ما مردمی که در عهد سیادت علوم طبیعی زندگی میکنیم به هیچ وجه به افسانههای کهن به دیدهٔ تحقیر نمینگریم بلکه میکوشیم زیبائی و حکمتی را که در این قصهها نهفتهاست به بهترین وجه دریابیم.
موسیقی یک هنر است که رسانهٔ آن صدا و سکوت است. عناصر معمول موسیقی ارتفاع (که لحن و هارمونی را در بر دارد)، ریتم (و مفاهیم مربوط به آن، شامل ضرب (موسیقی)، متر، و مفصلبندی (articulation))، فورته، و ویژگیهای صوتی رنگ صدا (timbre) و بافت است.
ریشه واژههای موسیقی و خنیا
واژهٔ موسیقی از واژهای یونانی و گرفته شده از کلمهٔ Mousika و مشتق از کلمهٔ Muse میباشد که نام رب النوع حافظ شعر و ادب و موسیقی یونان باستان است. معادل موسیقی در فارسی خُنیا است و به معنی نوای خوش است. دانلود آهنگ جدید ایرانی دانلود آهنگ جدید خنیا از ریشه «خونیاک» زبان پهلوی و «هو نواک» اوستایی است که خود آن از دو قسمت تشکیل شده است: «هو]به معنای نیک ، زیبا ، خوش، برای نمونه در واژههای هومن (= نیک اندیش)، خسرو (= خوب نام)، و «نواک» به معنای نوا. در کل هونواک، خونیاک و خنیا به معنی «نوای خوش« است.
موسیقی را هنر بیان احساسات به وسیلهٔ آواها گفتهاند که مهمترین عوامل آن صدا و ریتم هستند و همچنین دانش ترکیب صداها به گونهای که خوشآیند باشد و سبب انبساط و انقلاب روان گردد نیز نامیده میشود.
تاریخ موسیقی
شناختن مبداء و منشاء موسیقی برای ما کمال استفاده را در بر دارد زیرا کشف این نکته به شناسائی ماهیت موسیقی کمک بسیاری مینماید و به همین دلیل است که تا کنون علماء و فلاسفه در این باره فرضیات متعددی داشتهاند که از میان آنها سپنسر, نیچه, هاوس اگر– و هردر را باید نام برد.
در دورههای اخیر علماء و محققین با تحقیق در احوال ملل ابتدایی – وحشی و نیمه وحشی طریق مطمئن تری برای تحقیق در این زمینه بر گزیدهاند.فرانسویان قبل از دیگران به مطالعه در این باره پرداختند.
نخست ژان ژاک روسو در اثر خود به نام فرهنگ موسیقی
۱۷۶۷ و بعد از او دولابور در کتاب تحقیقی درباره موسیقی قدیم وجدید۱۷۸۰ این بحث را پیش کشیدند مردم سیاحت پیشه انگلستان نیز پس از فرانسویان به تحقیق در این موضوع پرداختند و در این اواخر آلمانیها تحت عنوان علم موسیقی سنجشی به این تحقیقا ت رونق عمیق بسیاری بخشیدند.
پیدایش موسیقی در ملل
یونان
یونانیها هر مس را به شکرانه بخشیدن موسیقی ستایش میکردند. اما هر مس خدای بازرگانی و بازرگانان بود و به نظر ما بعید میآید که بتواند با موسیقی سر و کاری داشته باشد. ولی از نظر دور نباید داشت که او در عین حال پیک و قاصد خدایان دیگر نیز بود.
قطعا هنگامی که او ضمن گردش و سیاحت در ساحل دریای مدیترانه رشته رودهای را که از برادرش آپولون به سرقت برده بود را بر روی کاسهٔ لاک پشتی استوار کرد از جانب ابومنش یعنی زئوس و محبوبه اش مایا ماموریتی به عهده داشتهاست و به این ترتیب است که اولین ساز یعنی لیر بوجود آمد.
چین
چینیها خیلی پیش از این با موسیقی آشنایی داشتند. چهار هزار و پانصد سال پیش از این پادشاه مقتدری به نام هائونک تی فرمان داد تا موسیقی را اختراع کنند و چهچهه مرغان و زمزمه جویباران را سر مشق دانایان و خردمندان کشور خویش قرار داد.
ژاپن
در ژاپن روزی و روزگاری الهه خورشید قهر کرد و به پناهگاه خود خزید، مردم هر چه عقلشان را روی هم ریختند جز این حیلهای بخاطرشان نرسید که با سرودن الحان متوالی و پیوسته، او را به بیرون آمدن تشویق کنند، حتی امروز نیز در ژاپن به هنگام وقوع کسوف، مردم به خواندن آوازهای فوق العاده قدیمی متوسل میشوند.
ایران
از مهمترین مُهرنگارههای خنیاگری (:موسیقی) در جهان؛ باید از آنچه که در "چوغامیش" خوزستان برجای مانده، یاد کرد که در سالهای ۱۹۶۱-۱۹۶۶ میلادی، یافت شده است. این مهرنگاره ۳۴۰۰ ساله؛ سیمایی از بزم رامشگران را نشان میدهد. در این بزم باستانی، دستهای خنیاگر(:نوازنده) دیده میشوند که هر کدام، به نواختن سازی سرگرم هستند. چگونگی نواختن و نشستن این رامشگران، نشان میدهد که آنها، نخستین دسته خنیاگران(:ارکستر) جهان هستند. در این گروه رامشگران، میبینیم که نوازندهای "چنگ" و دیگری "شیپور" و آن دیگر "تنبک" مینوازد. چهارمین رامشگر در این میان، خوانندهای است که "آواز" میخواند.
دوره نخست از آمدن نژاد آریایی به سرزمین ایران تا انقراض دولت ساسانی از آمدن نژاد آریایی به سرزمین ایران تا انقراض دولت ساسانی انواع سازها و ادوات رایج موسیقی عصر هخامنشیان و پیش از اسلام موسیقی ایران درعهد ساسانیان دوره دوم از طلوع اسلام تا عصر حاضر موسیقی ایران پس از اسلام هجوم مغول و دگرگونی اوضاع ایران وشروع انحطاط علمی وهنری ظهور دولت صفوی و وضع هنر وموسیقی پادشاهان قاجاریه و مختصری از تاریخ موسیقی ایران در این دوره تاثیر شعبه موزیک دارالفنون در حفظ موسیقی ملی درزمان ناصرالدین شاه
آمریکای شمالی
یکی از قبایل آمریکای شمالی معتقدند که موسیقی از جانب یکی از خدایان بنام تسکانی-پوکا مرحمت شدهاست و چنین میپندارند که او پلی از لاک پشتها و نهنگها ساختهاست که در موقع آواز خواندن و نوازندگی با استفاده از آن خورشید صعود میکند.
حبشه
حبشیها نیز خدائی دارند بصورت کبوتر و از نظر آنها این خداوند خواندن و نوشتن را به آنها آموخته و موسیقی را به آنان ارزانی داشتهاست.
ژرمنی
در افسانههای ژرمنی هایمدال قاپچی آسمانها, شیپور غول آسائی دارد که آن را زیر شجره الحیات دفن کردهاست و هرگاه آن را به صدا در آورد روز قیامت آغاز خواهد شد و او در آن روز همه خوانندگان و موسیقیدانان را در پناه خود خواهد گرفت و چون خود او نیز موسیقیدان و آواز خوان بودهاست برای آنان شفاعت خواهد کرد.
بدین نحو تمام ملل قدیم تاریخ و داستان، پدید آمدن موسیقی را با قصهها و افسانهها در آمیخنهاند حتی در قرون وسطی نیز چنین میپنداشتند که موسیقی را یوبال پسر کاین اختراع کردهاست.
ماداگاسکار
از طرف دیگر به آن دلیل که موسیقی را عطیه خدایان میپنداشتند، آنرا وسیله نزدیک شدن به خدا یان و نیروهای ماوراءالطبیعه قرار دادند. با توسل به آن از طرفی چشم زخم و ارواح خبیثه را از خود میراندند، مرگ و بیماری را طرد میکردند و از انقلابات جوی و حریق احتزار مینمودند، و از طرف دیگر برای جلب عطوفت خدایان، نزول باران و برکت و باروری مزارع خویش دعا میکردند. یکی از مبلغین مذهبی به نام سبیره
، صحنهای از مداوای بوسیله موسیقی را که خود در ماداگاسکار ناظر و شاهد آن بودهاست بدین شرح میدهد:
«روزی دوباره مراسم رقص برگزار میشد به طرز مخصوص جوال خانه را به صحن حیاط آورده در کنار یک سکه نقرهای توی هاونی چوبی گذاردند وروی هاون حصیری پهن کرده بیمارانی را که به طرز شگفت آوری بزک کرده بودند روی آن نشاندند، بعد طبلها, گیتارهای بومی و فلوتها را به صدا در آوردند. تمام ساکنین ده گرداگرد بیمار حلقه زده در حین آنکه زنان و دختران آوازی یکنواخت میخواندند مردان و کودکان پیوسته دست میزدند، در این موقع زنی که برای این موقع خاص برگزیده شده بود و از خاندان سرشناسی به نظر میآمد برخاست و برقص آغاز کرد. در همین احوال زنی که پشت سر بیماران پنهان شده با بیلی که در دست داشت به شدت بر صفحهٔ فلزی لبه تیزی که از طناب کهنهای آویخته بود، ضربه میزد بدینطریق پهلوی گوش بیماران سر و صدای کر کنندهٔ وحشتناکی پدید میآمد. آنان گمان میداشتند بدین نحو میتوانند روح خبیث را از بدن بیمارخارج کرده به جان یکی از رقص کنندگان بیندازند.
در جمیع این احوال که هر آن صدای طبلها فزونی میگرفت، دستهای بیشتری کوفته میشد و حنجرههای تازهای در آواز شرکت میکردند. هر دو بیمار با وجود آنکه صدای گوش خراش چندش آوری برخاسته بود همچنان ساکت و بی حرکت بر جای خود نشسته بودند. ناگهان با حال تعجبی که به من دست داده بود دیدم هر دو بیمار از جای خود برخاسته و در حلقه نوازندگان به رقص پرداختند.»
نیروی محسور کننده اصوات تا بروز گارما نیز بر جای مانده و هنوز هم که هنوز است مردمی که در مراحل پائین تمدن هستند در بهار برای باوری مزارع و گاوهای خود با خواندن سرودها، دعا میکنند. آویختن زنگوله به گردن گاوهائی که به چرا میروند نیز به همین دلیل است.
در قرن اخیر نیز هنگامی که کاتولیکها در کلیسا به عبادت مشغولند و صدای دلنواز ارگ طنین میافکند دستخوش جذبه وشور میگردند.
آنچه در فوق گذشت تاریخچهای بود از عقاید و افسانههای ملل قدیمی یا قبایلی که در مراحل پائین تمدن زندگی میکنند ولی باید متذکر بود که ما مردمی که در عهد سیادت علوم طبیعی زندگی میکنیم به هیچ وجه به افسانههای کهن به دیدهٔ تحقیر نمینگریم بلکه میکوشیم زیبائی و حکمتی را که در این قصهها نهفتهاست به بهترین وجه دریابیم.
ساعت : 9:45 am | نویسنده : admin
|
مطلب بعدی